تعبیر خواب مزرعه,تعبیر خواب مزرعه گندم,تعبیر خواب مزرعه ذرت,تعبیر خواب مزرعه گندم,تعبیر خواب مزرعه سبز,تعبیر خواب مزرعه خیار,تعبیر خواب مزرعه سرسبز,تعبیر خواب مزرعه هندوانه,تعبیر خواب مزرعه پنبه,تعبیر خواب مزرعه بلال,تعبیر خواب آتش گرفتن مزرعه گندم,تعبیر مزرعه گندم در خواب,تعبیر دیدن مزرعه گندم در خواب,تعبیر خواب مزارع گندم,تعبیر خواب مزرعه ذرت,تعبیر خواب دیدن مزرعه ذرت,تعبیر مزرعه ذرت در خواب,تعبیر خواب مزرعه گندم سبز,تعبیر خواب مزرعه سبزی,تعبیر خواب مزرعه سبزیجات,تعبیر خواب مزرعه سبز گندم,تعبیر خواب کاشت خیار
خواب مزرعه یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم مزرعه در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب مزرعه می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب مزرعه را مطالعه نمایید و متوجه شوید مزرعه چه تعبیری دارد
تعبیر خواب زندگی در مزرعه ، موفقیت در کارها است
تعبیر خواب مزرعه خریدن برای دریانورد ، مسافرت دریایی است
تعبیر خواب مزرعه خریدن برای کشاورز ، محصولات فراوان است
تعبیر خواب مزرعه خریدن برای بازرگان ، معاملات سودآور است
تعبیر خواب دیدن مزرعه ، دوستی های شاد است
تعبیر خواب مزرعه ، خوشبختی است
تعبیر خواب داشتن مزرعه بزرگ ، پول است
تعبیر خواب داشتن مزرعه کوچک ، برآورده شدن آرزو است
تعبیر خواب فروختن مزرعه ، مبارزه کردن با سختی ها
تعبیر خواب دیدن مزرعه ، سلامتی است
تعبیر خواب بستگان شما در یک مزرعه کار می کنند ، موفقیت بزرگ است
تعبیر خواب شما به تنهائی در یک مزرعه کار می کنید ، موفقیت مالی است
تعبیر خواب دور یک مزرعه راه می سازید ، کار سخت است
تعبیر خواب یک مزرعه می سوزد ، ثروت قابل توجه است
تعبیر خواب یک مزرعه خالی ، بدبختی است
تعبیر خواب مزرعه گندم یا جو یا ذرت ، پول و خوشبختی است
متن عاشقانه,متن عاشقانه زیبا,متن عاشقانه کوتاه,متن عاشقانه غمگین,متن عاشقانه انگلیسی,متن عاشقانه برای پسرم,متن عاشقانه تولد,متن عاشقانه جدید,متن عاشقانه شاد,متن عاشقانه دوستت دارم,متن عاشقانه زیبا برای همسر,متن عاشقانه زیبا برای عشقم,متن عاشقانه زیبا و کوتاه,متن عاشقانه زیبا جدید,متن عاشقانه زیبا با عکس,متن عاشقانه زیبا و کوتاه جدید,متن عاشقانه زیبا و غمگین,متن عاشقانه زیبا همراه با عکس,متن عاشقانه زیبا برای همسرم,متن عاشقانه کوتاه انگلیسی,متن عاشقانه کوتاه برای همسر,متن عاشقانه کوتاه غمگین,متن عاشقانه کوتاه جدید,متن عاشقانه کوتاه زیبا,متن عاشقانه کوتاه شاد,متن عاشقانه کوتاه انگلیسی با ترجمه,متن عاشقانه کوتاه همراه با عکس,متن عاشقانه کوتاه با عکس,متن عاشقانه غمگین کوتاه,متن عاشقانه غمگین خداحافظی,متن عاشقانه غمگین با عکس,متن عاشقانه غمگین جدید,متن عاشقانه غمگین طولانی,متن عاشقانه غمگین جدایی,متن عاشقانه غمگین دلتنگی,متن عاشقانه غمگین انگلیسی,متن عاشقانه غمگین همراه با عکس,متن عاشقانه انگلیسی با ترجمه,متن عاشقانه انگلیسی با ترجمه فارسی,متن عاشقانه انگلیسی کوتاه,متن عاشقانه انگلیسی به فارسی,متن عاشقانه انگلیسی با معنی فارسی,متن عاشقانه انگلیسی برای روز ولنتاین,متن عاشقانه انگلیسی همراه با ترجمه,متن عاشقانه انگلیسی همراه با ترجمه فارسی,متن عاشقانه انگلیسی به همراه ترجمه,متن عاشقانه برای دوست پسرم,متن عاشقانه برای پسرم,متن های عاشقانه برای دوست پسرم,متن عاشقانه برای تولد پسرم,متن عاشقانه تولد همسر,متن عاشقانه تولد مادر,متن عاشقانه تولد 93,متن عاشقانه تولد نوزاد,متن عاشقانه تولد خودم,متن عاشقانه تولد پدر,متن عاشقانه تولد انگلیسی,متن تولد عاشقانه غمگین,متن تولد عاشقانه زیبا,متن عاشقانه جدید و کوتاه,متن عاشقانه جدید 93,متن عاشقانه جدید و زیبا,متن عاشقانه جدید با عکس,متن عاشقانه جدید 92,متن عاشقانه جدید 94,متن عاشقانه جدید به همراه عکس,متن عاشقانه جدید همراه با عکس,متن عاشقانه جدید همراه عکس,متن عاشقانه شاد کوتاه,متن عاشقانه شاد با عکس,متن عاشقانه شاد جدید,متن عاشقانه شاد همراه با عکس,متن عاشقانه شاد زیبا,متن عاشقانه شاد کوتاه,متن عاشقانه شاد و کوتاه,متن عاشقانه شاد بلند,متن عاشقی شاد,متن عاشقانه دوستت دارم عشقم,متن عاشقانه دوستت دارم نفسم,متن عاشقانه دوستت دارم با عکس,متن عاشقانه دوستت دارم عزیزم,متن عاشقانه دوستت دارم کوتاه,متن عاشقانه دوستت دارم جدید,متن عاشقانه دوستت دارم انگلیسی,متن عاشقانه دوستت دارم زیبا,متن عاشقانه دوستت دارم طولانی
اطرافم پر دوست ..!
دوستانم ،گهری بی همتا..!
روزها اول صبح ؛
به درودی دل خود گر م کنیم..
و چه زیباست، کنار یاران ،
خنده بر صبح زدن ..!
زندگی را به صعود و به خوشی چسب زدن..!
تا که باشید شما …
زندگی بستر امنیت و اظهار خوشیست..
پس کنارم باشید،همراهان
چون که یکدست ندارد آوا..
مهرتان افزون باد ..
تا ابد پاینده..
سرخوش و سر زنده..!!
سلام….دلتون خوش
صبح زیبا تون بخیر…
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام . . .
لذت دنیا…
داشتن کسی ست
که دوست داشتن را بلد است.
به همین سادگی…!
این روزها
گفتن دوستت دارم! انقدر ساده است که میشود انرا از هر رهگذری شنید!
اما فهمش…
یکی از سخت ترین کارهای دنیاست
سخت است اما زیبا!
زیباست
برای اطمینان خاطر یک عمر زندگی
تا بفهمی و بفهمانی…
هر دوره گردی لیلی نیست…
هر رهگذری مجنون…
و تو شریک زندگی هر کسی نخواهی شد!
تا بفهمی و بفهمانی…
اگر کسی امد و هم نشینت شد
در چشمانش باید
رد اسمان رد خدا باشد
و باید برایش
از من گذشت
تا به
ما رسید…
گنجشکک درخت توام ،فصل بی کسی
بر شاخه ی بلند دلت، لانه میکشم
برشانه های وحشی طوفان نپاش مو !
من خود به پیچ وتاب غمت شانه میکشم !
هرشاخه شاخه ی تو شده آشیان من
از وحشت صدای تبر جیغ می کشم
بر ما مباد جدایی که ، شک نکن
بر دست های سرد تبر تیغ می کشم !
حالا بغل بگیر مرا حضرت درخت
پاییز برگ و بال دلم را بهار کن …
بر باد رفته از سر من عطر شانه ات
با بوسه هات برسر من گل هوار کن !
الهه هادینا
تنهایی آدم ها به عمق یک دریاست.
ولی برای پر کردنش یک لیوان محبت کافیست!
کسی که باورت دارد،
یک قدم جلوتر از کسی است که دوستت دارد
مـــטּ همیشـــــﮧ مــے خــنـــכҐ
امــــا بــا همــــﮧ ڪـــس نمــے پـــرҐ …
غــــرﯠر כارҐ ﯠلـــے نــــﮧ ﯠاســـــﮧ כﯠســـــتــاҐ
بـــا همــــــﮧ صــــافـــҐ
امــــا ….
اگــــــﮧ بــכ بـــاشــــے شــــــایـــכ تحـــــمل ڪــــنـــҐ
ولـــــــے …
اگـــــه از حـــــכتـــــــ بگـــــــذرے …
כیگـــــــﮧ … آכҐ حســــابــتـــــ نمـــے ڪـــــنــҐ ﯠ
زیـــر پـــاҐ لــہـــتـــــ مــے ڪـــنـҐ ..
نه ازت هدیه میخواستم نه یه تبریک ریایی
با وجودت میتونستی پا بذاری رو سیاهی
نه باورم نمیشه که تو من را از یاد ببری
تولدم شد بی وفا از تو نیومد خبری
تو دوری زمن من بیقرارتم
تو عشقی من من عاشقتم
وفای تو چنان بود ک کرد مرا حیران ک چنان باوفا هستی تو ای مهربان
شعر بلد نیستم بیت بلد نیستم هرچه گویم خود ندانم چ گویم
باز میگویم فاش میگویم تو را میگویم گر شوی خوشحال من میشوم
باحال همچو طوطیه رنگین شمال تو اهو باش
من در غربت تو میکشم انتظار چون دوستت دارم هستم بی قرار
کوه نیستی ، اما صدایت که می زنم
شعر و شور و عشق به من باز می گردد . . .
در قاب این آیینه ها خود را نمی بینم
چیزی به جز یک بهت بی معنا نمی بینم
دنیا به زشتیهای پلک فهم من خندید
شاید شبــیه مردم دنـیا نمی بینم
گنجشک روحم لابلای شاخه ها یخ زد
نه ! سنگ هم در دست آدمها نمی بینم
تصویری از تبعیض سرد چشمها آری
در این برودت ذرهای گرما نمی بینم
در منطق این نیمه آدمهای قلابی
جایی برای عشق هم حتی نمی بینم
تمام زندگیم را
فدای “میمی”میکنم که آخر نامم میگذاری…!
فاطمه یوسفوند
مـــهربـــانـــا
جـــوابِ نــــامــــه ى تــــــو
مـــن نـــدانـــــم
چـــگونــه بـــایـــد داد
شعــــر گفــــتى
بــــه شــــعر مـــى گـــو یـــم
هـــمه یـــادِ تـــواَم
چـــه کــــم ، چــــه زیـــــاد
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه.تویی که ی خوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمی ذاره.توکه هر اهنگی گوش میدی یاد یه نفر می افتی.تویی که این روزا
توی دنیای مجازی غرق شدی.تویی که حتی نی دونی چه ریختی خودتو خالی کنی.به سلامتی تو……
هفت سین امسال من با “سیگار” اغاز میشود
در حسرت نبودن تو ای عزیز دل
سین بعدی “سیگار” بعدی
به یاد تمام لحظاتی که تورا نخواهم داشت
سین سوم ” سیگار” سوم
به یاد چشمان با شکوه تو
سین چهارم “سیگار” چهارم
به یاد تنهایی که از این پس دیگر تنهایم نمیگذارد
سین بعدی باز هم سیگار است
اینبار “سکوت” ،
سنگینی صدایت در گوش هایم نجوای خاطره میکند
سین دیگر سیگار بعدی
“سینه ام” تیر میکشد دستانم را بهمن گرفته یادِ فروردین
آخرین سین ، آخرین سیگار ، آخرین ترکش به قلب بیمار ..
هفت سینم خاکستری است
هم رنگ اسمم
در نبودت حالم دیدنیست.. حالم را نباید دید..
نه آرامشت را
به چشمـﮯ
وابسته کن،
نه دستت را
به گرماے دستـﮯ
دلـــــــــخوش…
چشمها بسته میشوند و
دستــها مشت میشوند…
و تو مـﮯمانـﮯ و
یک
دنــــــــیا
تــــــــــنهائی…
پر از شور و سراسر مهربانی ست
کمی سبز و کمی هم آسمانی ست
شده متن تمامی خبرها
دو چشمت سومین جنگ جهانی ست !
برای تمام راه های نرفته
برای تمام بی راه های رفته
ببخش بگذار احساست قدری هوایی بخورد
گاهی بدترین اتفاق ها هدیه ی زمانه و روزگارند
تنها کافیست خودمان باشیم !
که خود را برای تمامی این بی راه رفتنمان ببخشیم
و به خودمان بیائیم
تا خدا تمامی درهای که به خیال باطلمان بسته را به رویمان باز کند.
خطاهایت را بشناس.
انها را پذیرا باش و تنها بین خودت و خدایت نگهشان دار
این دنیا نامحرم بد دل
نامحرم نامروت زیاد دارد !
تا دست خدا هست. تا مهربانیش بی انتهاست
تا می گویی خدایا ببخش
به دورت می گردد و می بوستت و می گوید جانم چه کرده ای مگر ؟
دیگر تو را چه نیاز به ادمها ؟
زیبا بمان و بگذار با دیدنت
هر رهگذر نا امیدی
لبخندی بزند رو به اسمان و زیر لب بگوید
هنوز هم می شود از نو شروع کرد…!
یک عصرِ دل انگیز
در ایوانِ پر از گل و آب پاشی شده
روی صندلی های چوبیِ قدیمی
همراه با صدای قِژ قِژِشان و آواز قناری ها
تو با چایی در دست و
با آن لبخند جذابت خیره شده ای
به گلی که لا به لای موهای بافته ام جا خوش کرده …
چایم را بدون قند خوردم
بس که شیرین است لبخندت …
حرف هایت به دلم مینشینند
آرامش دارند
مثل نشستن دانه های برف بر دلِ زمین
همانقدر لطیف
همانقدر آرام …
لاله صاحبدل
مشغول “دل” باش، نه “دل” مشغول، فرهاد که باشی، همه چیز شیرین است
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست… اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت… انتقام از بی گناهی دیگر است
عشق من
بی تو
سال من تحویل نمیشود
تحمیل میشود
خدا برای دلم مرهمی می خواهم از جنس خودت؛
نزدیک، بی خطر،بخشنده، بی منت …
برای دوست داشتنت
از من دلیل می خواهند نازنین
چشمانت را قرض می دهی !؟
تلخ است که لبریز حقایق شده است
زرد است که با درد موافق شده است
عاشق نشدی وگرنه می فهمیدی
پاییز بهاری است که عاشق شده است
زنـدگی با تو عجب حس عجیبی دارد
بوسه روی لب تو طـعم غـریبی دارد
مـثل آدم بفـروشم به هوای تو بهشت
چون که حوا هوس مزه ی سیبی دارد
سید مصطفی هاشمی
تورابه جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم..
تورابرای برفی که آب میشود دوست میدارم
تورابرای دوست داشتن دوست میدارم..
برای اشکی که خشک شدوهیچوقت نریخت،
لبخندی که محوشدوهیچگاه نشکفت دوست میدارم..
به خاطرنابودی توهم وخیال دوست میدارم..
تورا بـــــرای دوســـــــت داشتن دوست میدارم..
تورابه خاطر همه ی کسانی که ندیده ام دوست میدارم..
تورابه خاطرهمه ی کسانی که نخواهم دید دوست میدارم
تورابه اندازه ی خودت
به اندازه ی قلب پاکت دوست میدارم
تورابه جای تمامی کسانی که دوست ندارم…
دوست میـــــدارم..
عادت کرده ام…
به اینکه همیشه در بحرانهای زندگی ام…
خودم هوای خودم را داشته باشم…
در شب های بی خوابی ام,سرم را در بالش فرو کنم و خیسی بالش رابه جان بخرم…
وقتی بغض میکنم …
زانوهایم را در آغوش بگیرم و خودم را دلداری بدهم…
عادت کرده ام وقتی باد می آید کلاهم را سفت بچسبم,نه بازوی بغل دستی ام را…
یاد گرفتم با روی گشاده لبخند بزنم…
لبخندی که دیگر خودم هم معنیش را نمی دانم…
میبینی ؟!
تنهایی با همه دردی که دارد…
مرا “مرد” به بار آورده………
یادته
میگفتی
من حسود نیستم
ولی… (جملات عاشقانه جدید)
الهی بمیره هرکسی ک بخواد جای من دستاتو بگیره
حتما یادته
حالا من میخوام بهت بگم
هیچکس هیچوقت دستای منو نمیگیره
مطمئن باش!
ولی الان نمیدونم کدوم نامحرمی دستای تو رو گرفته!!!
کدوم نامحرمی صبح زود بهت زنگ میزنه و از خواب بیدارت میکه!!!
کدوم نامحرمی…
فقط اینو بدون پیش هرکی که باشی
مرحـــم دل منی….
ایــــن حـــق من نبــود
امشب
دیوانگیم بالا زده..
نه سکوت نه موسیقی..
نه هیچ چیز و هیچ چیز دیگر…
این دیوانگی را تسکین نمیدهد.. جز عطر تنت لعنتی….
می آیی ٬نمی آیی٬ می آیی ٬نمی آیی٬ می آیی ٬
نمی آیی . . . نمی آیی . . .
تسبیح هم تسبیح های قدیم !!
پ ن ؛گاهی فقط باید سکوت کرد.
ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ
ﯾﮑﯽ ﻧﮕﺮﺍﻧﺖ ﺑﺎﺷﻪ،
ﯾﮑﯽ ﺑﺘﺮﺳﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﺪﻩ.
ﺳﻌﯽ ﮐﻨﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﺖ ﻧﮑﻨﻪ،
ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺍﺯﺵ ﺟﺪﺍ ﻣﯿﺸﯽ:ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺑﺪﻩ
ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﺭﺳﯿﺪ؟
ﻗﺸﻨﮕﻪ: ﯾﻬﻮ ﺑﻐﻠﺖ ﮐﻨﻪ،
ﯾﻬﻮ . . . ﺗﻮ ﯼ ﺟﻤﻊ .. ﺩﺭ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﮕﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ،
ﺑﮕﻪ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﺑﻬﺖ ﻫﺴﺖ.
ﺣﺲ ﻗﺸﻨﮕﯿﻪ ﺍﺯﺕ ﺣﻤﺎﯾﺖ ﮐﻨﻪ،ﻭﻗﺘﯽ ﺣﻖ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻧﯿﺴﺖ …
ﺁﺭﻩ …
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﯾﺒﺎﺳﺖ!!!
ای سبزترین خاطره در باغ وجودم
دیشب به حضورت غزلی ناب سرودم
گفتند که چه داری از این هستی دنیا ؟
گفتم که رفیقی هست همه بود و نبودم . . .
خیلی دور هم که بروی نقطه نمیشوی
سه نقطه میشوی در شعرهایم !
یاد چشمهایت ، هنوز هم آتشم می زند
چه حقیرست این زمستان ، با تمام سرمایش . . .
” ماه همیشه پشت ابر نمیماند ”
گاهی پشت پلکهای تو
روی شانه من بخواب میرود . . .
از دیوانه ای پرسیدند : چه کسی را بیشتر دوست داری ؟
دیوانه خندید و گفت : ”عشقم” را…
گفتند : عشقت کیست؟
گفت:عشقی ندارم!
خندیدند و گفتند : برای عشقت حاضری چه کارهاکنی؟
گفت : مانند عاقلان نمیشوم ، نامردی نمیکنم ، خیانت نمیکنم ، دور نمیزنم ،
وعده سرخرمن نمیدهم ، دروغ نمیگویم و دوستش خواهم داشت ، تنهایش نمیگذارم ،
میپرستمش ، بی وفایی نمیکنم با او مهربان خواهم بود ، برایش
فداکاری خواهم کر د،ناراحت و نگرانش نمیکنم ، غمخوارش میشوم…
گفتند: ولی اگر تنهایت گذاشت ، اگر دوستت نداشت ، اگر نامردی کرد ، اگربی وفابود ،
اگر ترکت کرد چه…؟
اشک بر چشمانش حلقه زد و گفت : اگر اینگونه نبود که من “دیوانه” نمیشدم…
به سرت روسری آبی و صورت چون ماه
آسمانی تر از این عشق چه دارد دنیا ؟
سجاد شهیدی
قامت یار دید ه ام رنگ بهار دیده ام
گشته قیامتی به پا صور فنا شنیده ام
روی به سویت آورم کز همه کس بریده ام
باز به عشق تو به جان درد وبلا خریده ام
بر لب جوی از رخت چهره ی مه کشیده ام
ماه جمال دیدمت حد جنون شدم ز دست
ابراهیم لنگری
این روزها بیشتر از همه
شعر میخوانم
باید مطمئن شوم قبل از من
تو را نسروده باشند !
سمانه سوادی
آخرین حرف های باران:
زمین را شستم،
دوباره آغاز کنید …
کسی را برای دوست داشتن انتخاب کن که قلب بزرگی داشته باشد
تا مجبور نشی به خاطر اینکه تو قلبش وارد بشی، خودت را کوچک کنی
خدا برای دلم مرهمی می خواهم از جنس خودت؛
نزدیک، بی خطر،بخشنده، بی منت …
زمین آنقدر ها هم که فکر می کردم، گرد نبود!
از روزی که رفتی تآ الان باید حداقل ۲ بار از اینجا رد شده باشی …
همان صفر باش،همان دایره ی ساده و خالی که با حضورش رو به روی هر عدد قرار گیرد
آن عدد را تا ده ها و صد ها برابر ارزش می بخشد
خدا را دوست بدار !!
حداقلش این است که میدانی کسی را دوست داری که روزی به او میرسی…
هوا چقدر خوب و دو نفرست..!
چه قدر خوبه که نفر دوم هیچ وقت تنهات نمیزاره
خداااا کجای بیا بریم..
هیچ گاه فکر نمی کردم فاصله بینمان انقدر زیاد شود که……
تو بی خیال زندگی کنی…….
ومن با خیالت
بی خیال زندگی شوم!!!!!
آهـــای غــریـبه…؟
کنــارشـــ مــی نــشیـنی وبــا چند آیه قــرآن محــرمــش مـی شــوی…
و مــن…!
مــن ِ آشــنا بــا یـک دنـــیا عشــق و حســرت
بـــه “او”…
نــآ محرمم…!!!!
تـــــو چه میفهمی…
حال و روز کسی را که دیگر…
هــــــــیچ نگاهی دلش را نمی لرزاند…
وقتی زیادی دوسش داری..
حسود میشی…
حساس میشی…
چشم دیدن نگاهای بقیه رو نسبت بهش نداری…
چشم نداری ببینی به غیر از تو با دیگران هم سخن می گوید….
اینا همه از دوست داشتن زیاده اما …
اون فکر میکنه دیوونه شدی و بی خود به او گیر میدهی.
بازگشته ام
با کوله باری از شعر های ناگفته….
تنها اینجا
مکان امن عاشقانه های من است …. با تو ای عشق من …
ﺩﺭﺳﺖ ﻭﺳـــــﻂ ﭘﯿﺸــــﺎﻧـــﯽ ﺍﺕ
ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ ﻗﺒﻠـــــﻪ ﮔــﺎﻩ ﻟﺒـﻬــﺎﯼ ﻣــــــﻦ
ﺑـــــــﻮﺳﻪ ﻫــﺎﯾـــــﻢ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﺟــﺎ ﺣﻮﺍﻟـــــﻪ ﻣﯽ ﮐﻨـــــﻢ
ﻣﺮﺍ ﺑﺒﻮﺱ!
ﻧﻪ ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﮐﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ!
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﻋﺸﻘ ﺒﺎﺯﯾﻤﺎﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺑﭙﯿﭽﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺳﯿﺎﻩ ﺷﻮﻧﺪ،
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺟﺪﺍﯾﯿﻤﺎﻥ ﺷﺮﻁ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﻧﺪ!
ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺗﻮﺍﻡ،ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻡ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﺎﻫﺎﯾﻢ
ﺧﻮﺍﺏ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺣﺴﺎﺳﻢ
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ
ﻟﺬﺕ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﻢ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺍﯾﻦ ﺳﺮﭘﻨﺎﻩ ﮔﺮﻡ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﮕﺎﻩ ﺗﻮ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ ﺑﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻢ !
“ﺁﻫﻨﮓ” ﺯﻧﺪﮔﻴﺖ ﺭﺍ،
ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﻧﻮﺍﺯﯼ !…
ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻓﻬﻤﻴﺪ،
ﻣﻬﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﻬﻤﺎﻥ “ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﺯﻧﺪﮔﯾﺖ ﻣﯽ
ﺷﻮﻧﺪ …
ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﺎ ، ﻣﯽ ﺁﻳﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ …
ﻭ ﻓﻘﻂ ﺧﻮﺩﺕ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ” ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ” ﺧﻮﺩﺕ ﺧﻮﺍﻫﯽ ﻣﺎﻧﺪ !…
ﻳﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻣﻬﻢ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻃﻮﺭﯼ “ﺑﻨﻮﺍﺯﯼ”
ﻛﻪ ﺗﺎ ﺁﺧﺮ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ” ﻣﻮﺳﻴﻘﯽ” ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ
ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮﯼ !…
ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺩﺕ ” ﺩﺳﺖ” ﺑﺰﻧﯽ !!
شب مانده و پروانه من منتظر است / تا صبح غزل خانه من منتظر است
هر وقت دلت هوای باریدن داشت / برگرد بیا شانه من منتظر است . . .
تاپتاپِ قلبت
موسیقی بیکلامیست ، که روانشناسان
برایم تجویز کردهاند . . .
همیشه رفتن بهترین نیست ، گاهی میان رفتن و ماندن هیچ فرقی نیست
چه قهر باشیم چه آشتی
اصل درست این است که عزیزان ما در خانه ی دل ما جای دارند . . .
عشق تو به تار و پود جانم بسته است / بی روی تو درهای جهانم بسته است
از دست تو خواهم برآرم فریاد / در پیش نگاه تو زبانم بسته است . . .
زمستان است
نیمکتی تنها در پارک نشسته است
من تنها بر نیمکت و تو تنها در من
می بینی ؟
چه در همیم و تنها ؟
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی شبنم و برگ گل یاس
لحظه ی رهایی پرنده هاست
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
تو خود عشقی که شوق موندنی
غم تلخ و گنگ شعرای منی
وقتی دنیا درد بی حرفی داره
تویی که فریاد دردای منی
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
دستای تو خورشید و نشون می دن
چشمای بسته مو بیدار می کنن
صدای بال پرنده رو لبات
تو گوشام دوباره تکرار می کنن
زندگی وقتی که بیزاری باشه
روز و شبهاش همه تکراری باشه
شاید عشق برای بعضی عاشقا
لحظه ی بزرگ بیداری باشه
عشق لالایی بارون تو شباست
نم نم بارون پشت شیشه هاست
لحظه ی عزیز با تو بودنه
آخرین پناه موندن منه
تو خود عشقی که همزاد منی
تو سکوت من و فریاد منی
تا حالا فکر کردی عشق یعنی چی؟
عشق یعنی اینکه یکی بهت بگه
از رنگ لباست خوشش میاد و تو هم از اون
به بعد همیشه همون رنگو بپوشی !
تا حالا دلتنگ کسی شدی؟
اصلا میدونید دلتنگی چیه ؟
اونهم از بدترین نوعش؟
بزرگترین دلتنگی اینه که بدونی اون کسی که
دوسش داری هیچ وقت مال تو نمیشه .
اینکه بدونی یه روزی از کسی که دوسش داری
باید جداشی حالا چه بخوای چه نخوای .
تا حالا فکر کردی خوشبختی یعنی چی ؟
خوشبختی یعنی اینکه یکی یه گوشه دنیا باشه
که دوست داشته باشه یکی باشه که پناه
خستگی هات باشه یکی باشه که نگاهش
وجودتو گرم کنه تا حالا فکر کردی آرامش یعنی چه؟
آرامش یعنی اینکه همیشه ته دلت مطمئن باشی
که توی سینهء کسی که دوسش داری
یه خونه گرم داری تا حالا فکر کردی زندگی یعنی چی؟
زندگی یعنی اینکه همه عمرت تلاش کنی
و جون بکنی برای بدست آوردن اونچیزی
که بهش ایمان داری زندگی یعنی اینکه خودتو
دوست داشته باشی برای اینکه توی دلت عشق
اون هست تا حالا فکر کردی هدف یعنی چی ؟
هدف یعنی صبح که از خواب پا میشی بدونی اون روز
باید چیکار کنی ؛ بدونی اون روز باید از کدوم مسیر رد شی
تا حالا فکر کردی انگیزه چیه؟
انگیزه اونه که وقتی میخوای بری سر قرار
صد بار بری جلوی آینه و لباستو چک کنی !!!
تا حالا فکر کردی که قسمت یعنی چی؟
قسمت یعنی اینکه بشینی دست روی دست بزاری
و هر طرف باد اومد تو هم بری
قسمت یعنی اینکه همه تنبلی ها و بی عرضگی ها
رو بندازی گردن روزگار
یعنی بشینی مثل بدبختها به از دست دادن محبوبت راضی بشی
به سرنوشت چی ؟ به اون فکر کردی؟
سرنوشت دیگه اونی نیست که از سرت نوشته سرنوشت
یعنی اینکه یه روز جلوی چشات رفیقت و تنها رفیقت تنهات بزاره
و بگه « این بازی روزگاره … »
حالا به خودت فکر کن ! خودتو تا حالا معنی کردی ؟
و انسان یعنی همیشه
انتظار … انتظار … انتظار ….
گفتی :
مگر به خواب ببینی رخ مرا
دیوانه از خیال تو
خوابم نمیبرد !
سجاد شهیدی
بند دل من
به لبخندهای تو بند است
برای دوست داشتنت اما
لبخندهایت را نه
دلت را لازم دارم !
مهدیه لطیفی
زلال شانههایت
همچنانم عطش میدهد
در بستری که عشق
مجابش کرده است
شِنْیدَمْ میگَنْ توْ اوُنْ دُنْیٰا تَمٰامِ اَعْضٰایِ بَدَنْ حَرْفْ مــْیزَنَنْ…
خُدٰا کُنِِِهْْ دِلََََمْ لـٰالْ بِِِمُوْنِِهْ….
طـٰاقََتِِ اََشْْکِِِِ خُُُُدٰا رٰا نَدٰارَََمْ…..
آرام باش …
و بی هیچ عجله ای ،
از سفر زندگی خود ، هم اکنون لذت ببر …
و برای کسانی که در زندگیت هستند ، وقت بگذار ،
چراکه آنها همیشه حضور نخواهند داشت … !
زیاده خواه نیستم !
جاده ی شمال
یک کلبه ی جنگلی …
یک میز کوچک چوبی
با دو تا صندلی
کمی هیزم، کمی آتش،مهِ جنگلی
کمی تاریکی _ محض،
کمی مستی،کمی مهتاب…
و بوی یـار.. و بوی یـار.. و بوی یـار …
…تـو باشی،مـن باشم و …هــیچ !
دنــــیــا هــم ارزانی خـــودشـــــان …
اونقدر مرامت فابریکه که تو هیچ نمایندگی قطعاتش پیدا نمیشه !
شب ها بیشتر می خواهمَت
نه این که روز
نخواهم
نه
اما حسادت ماه برایم
جالب است . . .
هر موقع اومدیم برای یکی ارزش قائل شیم
قبلا توسط یه نفر دیگه قیمت گذاری شده بود !
بالاخره یاد می گیری
از یک دوستت دارمِ ساده، برای دلت یک خیالِ رنگارنگ نبافی…
که رابطه یعنی بازی و اگر بازیگری نکنی، می بازی…
که داستان های عاشقانه، از یک جایی به بعد رنگ و بوی منطق به خود می گیرند…
که سر هر چهار راهِ تعهد، یک هوسِ شیرین چشمک می زند…
یاد می گیری
.. که خودت را دریغ کنی تا همیشه عزیز بمانی…
که آدم جماعت چه خواستن های سیری ناپذیری دارد…و چه حیله هایی برای بدست آوردن…
که باید صورت مسئله ای پر ابهام باشی، نه یک جوابِ کوتاه و ساده…
که وقتی باد می آید باید کلاهت را سفت بچسبی، نه بازوی بغل دستی ات را…
روزی می فهمی
در انتهای همه گپ زدن های دوستانه، باز هم تنهایی…
و این همان لحظه ای ست
که همه چیز را بی چون و چرا می پذیری
با رویی گشاده
و لبخندی که دیگر خودت هم معنی اش را نمی دانی !!!
من را ببین!
نگاهم را بخوان…
می دانم!
به دلم افتاده…
من را ، از هر طرف
که بخوانی ام!
نامم بن بستیس، بر دیواری بلند
من ، سالهاست
دل بسته ام به طنابی،
که هروز لباس عشق، نم چشمانش
خیس میکند!
و بر حیات خانه ی ، حیاط زندگی اش پهن
می کند!
به فال نیک گیرم…
برایـم،
به دروغ
پایت را میکشی
وسط ، تمام بازی های کودکانه…
معـرکه میگیری
و چه کودکـانه، هربار
بیشتــر بـاور میکنـم ،
لباسهای خیست را،
من ته کوچه!
در انتظارت نشسته ام!
یــــِــــکاری کـــــُــــن کـــــِــه اشکـــــــــات خـــــَــــنده بـــــِـشَـــن
×
×
×
بـــــِـــگو بـــِ دَرَکــــــ کــــِ مُشــــــکلاتـ حَـــــل نمیـــــــشــَن …
ﺩَﺭﺩﻫــــــــﺎﯾَﻢ ﺭﺍ ﻻﯾـــــــڪ ڪــــَـﺮﺩَﻧــــﺪ
ﻭ ﮔﻔـــــﺘَﻨﺪ ﺯﯾــــﺒـــﺎ ﺑــــــﻮﺩ…➣
↻ﻧﻤـــــﯿﺪﺍﻧِﺴـــــﺘَﻢ ﻣﮕـــــﺮ
ﺩَﺭﺩ ﻫــَــــــﻢ ﺯﯾﺒــــــــﺎ ﻣﯿــــــــﺸﻮﺩ ؟
ﺁﻫـــــﺎے ﺁﺩﻡﻫﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯے … ﻧﻮﺷــــــــﺘِﻪ ﻫـــــــﺎﯾــــــــﻢ
ﺩَﺳـــــــٺ ﺧــــــــﻮﺩﻡ ﻧﯿﺴـــــــﺖ ﺩِﻟـــــــــــــﻢ
ﻣﯿـــــــﻨﻮﯾــــــــﺴَﺪ ﻭ ﻣـــــــَـــــڹ… ﻓﻘﻂ
ﻧــــــــﮕﺎﻩ ﻣـــے ﮐﻨــــﻢ . ﻭ ﺣــــﺴــــﺮﺕ
ﻣــــےﺧــــﻮﺭﻡ ﺑــــہ ﻋــــﺒﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫــــــــﺎﯾﻢ ﻭ ﺩﻏــــــــﺪﻏﻪ
ﻫــــــــﺎے ﻓـــــــﺮﺍﻣــــــﻮﺵ ﺷــــــــﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺷــــــــﺎﯾـــﺪ ﺁﺭﺍﻡ ﺗــﺮ ﻣــــــے ﺷـــــﺪﻡ ﻓﻘــﻂ ﻭ
ﻓﻘـــﻂ … ﺍﮔــــــﺮ ﻣﯿــــﻔﻬـــﻤـــﯿﺪے…
ﺣﺮﻓـــــــﻬـــــــﺎﯾـــــــﻢ ﺑﻪ ﻫـــﻤــــﯿـــڹ ﺭﺍﺣﺘـــــــے
ڪہ مے ﺧــــﻮﺍﻧــــے ﻧـــﻮﺷــــتہ ﻧﺸــــــــﺪﻩﺍﻧـــــــﺪ …
ﺳـﯿــﺎﻩ ﻣـﺸﻖ ِ ﭘــﺸﺖ ِ ﭼــﺸـﻤـﻬـﺎﯾــﺖ ،
ﺩﺳـﺖ ﺧـــﻂ ِ ﮐــﯿـﺴﺖ !
ﮐﻪ ﺑــﻮﺳــﯿـﺪﻧــﺶ ،
ﺳـﺠــﺪﻩ ﯼ ﻭﺍﺟــﺐ ﺩﺍﺭﺩ !
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺁﻫﻨﮕــــﺎ
ﺑــﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺧﯿﺎﺑﻮﻧــــﺎ
ﺑــﻪ ﺑﻌﻀﯽ ﺣﺮﻓـــــﺎ
…
ﻟﻌﻨﺘﯿﺎ ﺁﺩﻣﻮ ﻣﯿﺒﺮﻥ ﺑﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾـــﯽ ﮐــــﻪ ﻭﺍﺳـــﻪ ﺍﺯ ﺑﯿــﻦ ﺑُـــﺮﺩﻧـﺶ ﺍﺯ ﺫﻫـﻨـﺖ
ﻭﯾــــﺮﻭﻥ ﺷــــــﺪﯼ …
ﭼﺮﺍ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺘﻪ؟؟؟
ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎﯾﺖ ﺭﺍ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮔﺮﻓﺖ،ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ!
ﺍﮔﺮ ﺭﻓﺖ،ﮔﺮﯾﻪ ﻧﮑﻦ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﻣﯿﮑﻨﺪ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻣﻌﻨﺎﯼ ﮐﻢ ﻣﺤﻠﯽ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ!
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻣﯿﮑﻨﺪ!
ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺁﻩ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺸﯿﺪﯼ ﺍﺯ ﺗﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﺑﻮﺩ!
ﻣﯿﻔﻬﻤﺪ ﺷﮑﺴﺘﻦ ﯾﮏ ﺍﺩﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺳﻨﮕﯿﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ!!!
آه است خیابان به خیابان به لبم / از این همه بی تفاوتی در عجبم
تو مثل مسافری که دیرش شده است / من مثل چراغ قرمز نیمه شبم !
اگرچه در ثانیه های زندگیت حضور ندارم ، اما دعایم همیشه همه جا با توست . . .
باغبانی پیرم ، که به غیر از گلها از همه دلگیرم
کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است
عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند ، اندکی هم پکرند
و میان رفقا ، عده ای همچو شما تاج سرند . . .
پاره ای از من…
همواره در حسرت گرما…
و محروم از آن…
پاره ای از من…
همساز با سپیده ی بردمیده
و همواره اسیر سایه های رویا
پاره ای از من…
سرشار از پر پرواز…
و گم کرده سهم خود از آبی آسمان…
پاره ای از من…
من واقعی ام، با چشمان یک کودک…
همراه پرندگان مهاجر، گریزان در دوردست ها…
تعبیر خواب سوسمار,تعبیر خواب سوسمار سبز,تعبیر خواب سوسمار سیاه,تعبیر خواب سوسمار مرده,تعبیر خواب سوسمار کوچک,تعبیر خواب سوسمار دیدن,تعبیر خواب سوسمار آبی,تعبیر خواب سوسمار سفید,تعبیر خواب سوسمار زرد,تعبیر خواب بچه سوسمار,تعبیر خواب سوسمار سیاه,تعبیر خواب دیدن سوسمار,تعبیر خواب بچه سوسمار,تعبیر بچه سوسمار در خواب
خواب سوسمار یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم سوسمار در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب سوسمار می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب سوسمار را مطالعه نمایید و متوجه شوید سوسمار چه تعبیری دارد
تعبیر خواب سوسمار ، مردی غیر قابل اعتماد است
تعبیر خواب خوردن گوشت سوسمار ، منفعت است
تعبیر خواب صدای سوسمار در خانه ، صدای مصیبت است
تعبیر خواب فرار سوسمار ، ضرر و زیان از طرف مردی است
تعبیر خواب کشتن سوسمار ، شکست دشمن است
تعبیر خواب گریختن و ترسیدن از سوسمار ، خطر در خارج از محدوده شهر است
دریا,دریاچه ارومیه,دریا دادور,دریای خزر,دریاچه چیتگر,دریاچه گهر,دریافت خلافی خودرو,دریافت فیش حقوقی,دریافت موجودی بانک ملی,دریاچه اوان,دریاچه ارومیه سرخ شد,دریاچه ارومیه امروز,دریاچه ارومیه 1395,دریاچه ارومیه جان گرفت,دریاچه ارومیه قرمز,دریاچه ارومیه قرمز شد,دریاچه ارومیه خشک شد,دریاچه ارومیه قبل از انقلاب,دریاچه ارومیه اخبار,دریا دادور لالایی,دریا دادور وطنم,دریا دادور دانلود,دریا دادور ماه پیشانو,دریا دادور ماه پیشونی,دریا دادور وطنم Mp3,دریا دادور دختر شیرازی,دریا دادور یاد من کن,دریا دادور جینگه جان,دریای خزر یا کاسپین,دریای خزر کوسه دارد,دریای خزر سهم ایران,دریای خزر+عکس,دریای خزر قبل از انقلاب,دریای خزر گردم,دریای خزر مقاله,دریای خزر تحقیق,دریای خزر روسیه,دریاچه چیتگر آدرس,دریاچه چیتگر منطقه 22,دریاچه چیتگر کجاست,دریاچه چیتگر عکس,دریاچه چیتگر نقشه,دریاچه چیتگر ماهیگیری,دریاچه چیتگر روی نقشه,دریاچه چیتگر امکانات,دریاچه چیتگر در تهران,دریاچه گهر عکس,دریاچه گهر لرستان,دریاچه گهر درود,دریاچه گهر دورود,دریاچه گهر در تابستان,دریاچه گهر الیگودرز,دریاچه گهر خرم آباد,دریاچه گهر ازنا,دریاچه گهر استان لرستان,دریاچه اوان خشچال,دریاچه اوان+نقشه,دریاچه اوان ماهیگیری,دریاچه اوان در قزوین,دریاچه اوان کجاست,دریاچه اوان، استان قزوین,دریاچه اوان روی نقشه,دریاچه اوان در تابستان,دریاچه اوان و قلعه الموت
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
وقتی دلت گرفته باشه …
تمام آرامش یک ساحل را هم به تو بدهند …
باز هم دل تو بارانیست …
خیس تراز دریا خراب تر از امواج
عشق با این همه نیرنگ عواقب دارد
جَدَلِ آینه و سنگ عواقب دارد
رود بی تاب برای لب دریاست ولی …
جاده فرسنگ به فرسنگ عواقب دارد
از “من”
تا
“تو”
…
هفت آسمان
دریاست
لاک پشت های کوچکی که تازه به دنیا امده اند را دیده ای؟
بی اختیار به سمت دریا می روند…
این گـونه دوستت دارم بی اختیــــآر
بچه های فقیر فقط در زنگ انشا
تعطیلات را به کنار دریا می روند !
هــوای تو را میــخواهم در این حال دلتنــگی
امــواجــی از یاد تــو را میــــخــواهـــم
در دریای خاطره های به یادماندنی
میخوانمت تا دلم آرام بماند
نزدیکت می شوم بوی دریا می آید
دور که می شوم صدای باران
بگو تکلیفم با چشمهایم چیست ؟
لنگر بیندازم و عاشقی کنم یا چتر بردارم و دلبری کنم ؟؟
در نمک باید راز عجیبی نهفته باشد
هم در اشک های ماست
هم در دریا
حکایت من…
حکایت کسی بود
که عاشق دریا بود
اما قایق نداشت
کاش میدانستی برای داشتنت
دلی را به دریا زدم
که از آب واهمه داشت
مثل ساحل آرام باش
تا دیگران مثل دریا ، بی قرارت باشند
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
عجیب شباهتی داشتی با دریا
دریا نیز غرقش که می شوی پس ات می زند
دریا باش تا بعضی ها از با تو بودن لذت ببرند،
و بعضی ها که لیاقت تو ندارند غرق شون
دود اگر بال انشیند…کسرشان شعله نیست…
جای چشم ابرو نگیرد…گرچه او بالاتر است…
شصت و شاهد…هردو دعوی بزرگی میکنند…
پس چرا انگشت کوچک لایق انگشتریست؟
آهن و فولاد از یک کوره می ایند برون…
آن یکی شمشیر گردد دیگری نعل خر است..
گر ببینی تا کسان بالا نشینند صبرکن..
روی دریا کف نشیند..قعر دریا..گوهر است…
از مرگ ماهی ها میترسم…
وگرنه درد دلم را به دریا خواهم گفت
مد چشمت بی شتابم می کند
موج این دریا حبابم می کند
باز لبخند تو می گوید بیا
باز می آیم ، جوابم می کند
مانده ام سر گشته در یک انتظار
تا غمت کی انتخابم می کند
یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا
افتادم و باید بپذیرم که بمیرم
دریا از من گله مند است! زیرا که همیشه وسعت دل تو را به رخ او میکشم
اول دریا، آرام بود
و شب ها راه نمی رفت
تا تو هوای شهر به سرت زد
حالا هزار سال است
دریا گیج
هی می رود
هی بر می گردد..
ساکنان دریا پس از مدتی صدای امواج را نمی شنوند
چه تلخ است قصه عادت
آب درون ظرف، شفاف است؛ آب دریا اما تیره. حقیقت های کوچک کلماتی شفاف دارند، حقایق بزرگ اما سکوتی عظیم
اشتباه میکنند
بعضیها
که اشتباه نمیکنند !
باید راه افتاد …
مثل رودها که بعضی به دریا میرسند،
بعضی هم به دریا نمیرسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
میدونی دریا چرا دریا شد؟
به خاطر موجاش اگه موج نداش هیچ و قت دریا نمی شد،
من یه دریام و تو موجهای منی
دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست،
اما برای ماهی زندگیست…
برای کسی که دوستت دارد
” زندگی ” باش ،، نه ” تفریح ”
هزاران قطره را دریا کن ای دوست!
همه اجزاء را یکجا کن ای دوست!
گناه توست،کثرت آفرینی
تو مسئول خطای اینچنینی
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
مثل قایقی خسته تو دریا
مثل دیدن تو توی رویا
مثل گریه تلخ دیوونه
دیگه چیزی ازم نمیمونه
مثل قایقی خسته تو دریا
مثل دیدن تو توی رویا
مثل گریه تلخ دیوونه
دیگه چیزی ازم نمیمونه
اگر سختم، اگر دشوار
اگر سیل مصیبت بار
اگر تلخم ،اگر بیمار
منم از عشق تو بسیار
من آن هم خون و هم گریه
که بغضش را به دریا داد
که از اوج پریدن ها
بر این ویرانه ها افتاد
چه دنیاییه دنیای زیر آب
کاش میشد زیر دریا خونه ساخت
آدم ها من را به یاد تو نمی اندازند ، اینجا هیچکس شبیه تو نیست
دلم که تنگ می شود برایت ، کنار آتش می نشینم و دریا میکشم و به درختان فکر می کنم
به نام خداوندی که ماهی را عشق دریا کرد
مهربانی را وقتی دیدم که کودکی داشت آب شور دریا را با آبنبات چوبی کوچکش شیرین می کرد
روی آن شیشه ی تب دار تورا ها کردم
اسم زیبای تورا با نفسم جا کردم
شیشه بدجور دلش ابریو بارانی شد
شیشه را یک شبه تبدیل به دریا کردم
با سر انگشت کشیدم عکس تورا
عکس زیبای تورا سیر تماشا کردم
شاید عظمت قلب ها را با دریا مثال بزنند…
اما من دوست دارم تو را به ترنم صبحگاهی مثال بزنم…
چون در هوای تو نفس کشیدن عجیب بوی بهشت می دهد
ماهیان از تلاطم دریا به خدا شکایت کردند ,چون دریا آرام شد خود را اسیر صیاد یافتند …
تلاطم زندگی حکمت خداست
از خدا دلی آرام می خواهم نه دنیای آرام
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
تا ته قصه چ پیدا و چ پنهون باتوام..
زیر اوار مصیبت یا ک بارون با توام..
دل ب دریا زدم و کاری ب دنیا ندارم..
تو سکوت سنگین دنیا غزل خون باتوام..
هرچی تنها تر بشی دنیا تورو کم تر میخواد..
خودت اونوقت میبینی چقدر فراوون با توام
میخواهم انقدر ب پایت گریه کنم ک دریا پیش چشمانم کم بیارد
اشتباه می کنند
بعضی ها
که اشتباه نمی کنند !
باید راه افتاد …
مثل رودها که بعضی به دریا می رسند،
بعضی هم به دریا نمی رسند
رفتن، هیچ ربطی به رسیدن ندارد
شاید همه بخواهند خانه شان پنجره ای رو به دریا…. جنگل یا کوه داشته باشد اما….
من به پنجرهای رو به دبیرستان دخترانه هم راضیام
دل من یه روز به دریا زد و رفت
پشت پا به رسم دنیا زد و رفت
زنده ها خیلی براش کهنه بودن
خودشو تو مرده ها جا زد و رفت
صدای موج ها . . .
گرمی . . .
آغوشت . . .
زندگی یعنی همین . . . .
آرامش . . . عشق . . . امنیت
میدونی چرا. دریا خیلی بامعرفته؟ چون اگه یه بار از ساحلش عبورکنی. تا آخر عمر با موجهاش جای پاهاتو می بوسه… دریاتم به خدا
تمام آب های روی زمین رو میتونی فرض کنی؟
اقیانوس..
دریا..
باران!
فکر کن اگه همشو بخوای با قطره چکان قطره قطره کنی چقدر میشه ؟
به همون اندازه دوستت دارم
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
وداع آخرم با تو، وداعم با نفس هامه
ببین نزدیکه ویرون شم، رفیقم قلب تنهامه
یه دریا تو چشام دارم،شبم لبریز بارونه
بدون تو کسی جز من، کنار من نمیمونه
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
عکس دریای طوفانی,عکس کشتی در دریای طوفانی,عکس دریا در شب,عکس دریا خزر,عکس دریاچه چیتگر,عکس دریاچه,عکس دریای خلیج فارس,عکس دریای خزر در روسیه,عکس دریای خزر در شب,عکس دریای خزر و خلیج فارس,عکس های دریای خزر,عکس زیبای دریای خزر
در مورد باران,در مورد باران کوثری,در مورد باران شعر,انشا در مورد باران,متن در مورد باران,جمله در مورد باران,شعری در مورد باران,مطلب در مورد باران,جملاتی در مورد باران,انشایی در مورد باران,اخبار در مورد باران کوثری,شعری در مورد باران پشت شیشه,شعر در مورد باران و اشک,شعر در مورد باران عشق,شعر در مورد باران پاییز,شعرهایی در مورد باران,شعر در مورد باران بهاری,شعر در مورد باران پاییزی,شعر در مورد باران و عشق,انشا در مورد باران بهاری,انشا در مورد باران به زبان انگلیسی,انشا در مورد باران اسیدی,انشا درمورد صدای باران,انشا در مورد قطره بارانی که ازابری چکید,انشا در مورد صدای باران,انشا در مورد روز بارانی,انشا ادبی در مورد باران,متن انشا در مورد باران,متن در مورد باران پاییزی,متن در مورد باران و دلتنگی,متن عاشقانه درمورد باران,متن در مورد باران با عکس,متن زیبا در مورد باران بهاری,متن ادبی در مورد باران,متن کوتاه در مورد باران,متن قشنگ در مورد باران,متن در مورد بارش باران,جملات در مورد باران,جمله عاشقانه در مورد باران,جمله ای در مورد باران,جمله زیبا در مورد باران,جمله کوتاه در مورد باران,جمله قشنگ در مورد باران,جمله هایی در مورد باران,جمله ادبی در مورد باران,زیباترین جمله در مورد باران,شعری در مورد باران از سعدی,شعر در مورد باران,شعرهای در مورد باران,مطلب در مورد باران اسیدی,مطلب در مورد باران مصنوعی,مطلب در مورد باران بهاری,مطلب در مورد باران های اسیدی,مقاله در مورد باران,مقاله در مورد باران اسیدی,مقاله در مورد باران مصنوعی,مطلب زیبا در مورد باران,مطلب قشنگ در مورد باران,جملاتی در مورد باران پاییزی,جملاتی در مورد باران,جملاتی زیبا در مورد باران,جملاتی کوتاه در مورد باران,جملات عاشقانه در مورد باران,جملات زیبا در مورد باران با عکس,جملات کوتاه در مورد باران,جملات قشنگ در مورد باران,انشایی درمورد صدای باران,انشایی در مورد قطره باران,انشایی درمورد صدای باران,انشایی درمورد زیر باران,انشای زیبا در مورد باران,انشای درمورد صدای باران,انشایی در مورد یک روز بارانی,انشایی درباره باران
مثل باران های بی اجازه ، وقت و بی وقت
در هوایم پراکنده ای و من بی هوا ناگهان خیسم از تو
کاش باران بودم و غم پنجره را می شستم
و به هر کس که پس پنجره غمگین مانده
از سر عشق ندا میدادم
پاک کن پنجره از دلتنگی که هوا دلخواه است
گوش کن باران را که پیامی دارد
دست از غم بردار زندگی کوتاه است
باز کن پنجره را روز نو در راه است
غصه میسوزد مرا ، باران ببار
کوچه میخواند تو را ، باران ببار
ابرها را دانه دانه جمع کن
بر زمین دامن گشا ، باران ببار
خاک اینجا تشنه ی دلتنگی است
آسمان را کن رها ، باران ببار
باغبان از کوچه باغان رفته است
ابر را جاری نما ، باران ببار
چقدر این دوست داشتن های بی دلیل خوب است
درست مثل همین باران که بی سوال فقط می بارد
دلم لک زده برای یک بار هم شده باران که می بارد
تو در خیالم که نه در کنارم باشی
هوای دونفره نه ابر می خواهد نه باران
فقط کافی ست حواسمان بهم باشد
بزن باران که امشب مست مستم
حکایت نامه عشقم رو بستم
بزن سازی بر آن چشمان مستش
بزن تا قیامت با تو هستم
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
گر او هست حقا که من نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید
مثل باران خاطراتت ماندنیست
لحن پر مهر صدایت خواندنیست
گر چه ما اندک زمانی در کنارت بوده ایم
تا ابد مهر و وفایت ماندنیست
انگار شکستن بغض های من فقط کار این باران هاست!
خدایا به باران بگو نبارد
برای شکستن این بغض ها دل می خواهم
نه دل گریه کردن ندارم ، نه دستی که اشک هایم را پاک کند
خدایا
این دلتنگی های ما را هیچ بارانی آرام نمی کند
تو غافلگیری رگبار بودی
و من مردی که چتر به همراه نداشت
دعای باران چرا ، دعای عشق بخوان …
این روزها دل ها تشنه ترند تا زمین ها
برای چشم هایم نماز باران بخوان !
بغض کرده ، ابری ست ، اما نمی بارد
گاهی ممکن است یادت برود دانه هایت را کجا کاشته ای
باران به تو خواهد گفت ، بگذار تا ببارد
میگویند باران که میزند بوی “خاک” بلند می شود …
اما اینجا باران که میزند بوی “خاطره ها” بلند میشود !
خیس ِ
خیس ِ
خیس…
دلم “تو” را میخواهد و
دنیا دنیا باران…
فصل باران است بارانی شویم / از درون جوشیم و طوفانی شویم
بوی خاک و بوی نمناک چمن / کیف دارد زیر باران تر شدن
در تمام قطره ها تکثیر شو / زیر باران خدا تطهیر شو . . .
پرستوی مهاجر من
بازگرد
بهار می شوم
آسمان هم دل تنگ توست
بی بهانه
می بارد …
((محمد شیرین زاده)
صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود . هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم را با شهر خواب آلود همراه سازم . از جایم بلند شدم . آرام آرام به سمت
حیاط حرکت کردم . صدای چک چک باران نزدیک و نزدیکتر می شد . فضا مملو از بوی باران شده بود . وقتی به حیاط رسیدم با آهنگ باران همراه شدم.
چشمها را باید شست جور دیگر باید دید
چترها را باید بست زیر باران باید رفت
فکر را ، خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید دید عشق را زیر باران باید جست
هرکجا هستم باشم آسمان مال من است
پنجره ، فکر ، هوا عشق ، زمین مال منست
وقتی همنفس باران شدم خودم را بدستش سپردم . حال برخورد قطرات باران را به صورتم حس میکردم . هر قطره از باران جان تازه ای به کالبدم می دمید و زخمهای
دلم را با هر ترنمش تسکین می داد . سر مست باران گشته بودم احساس عجیبی داشتم یک نوع احساس سبکی …
دستانم را به سوی خدا بلند کردم و چشمانم به آسمان دوخته شد . ناگهان درهای آسمان باز گشت . صیحه ای از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست . برخیز و
روحت را با باران نگاهت جان تازه ای بخش . نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد و قطرات اشک بر بستر خشک تنهایی ام جاری گشت .
حرفهایم را با او زدم و تمام دردها را با او گفتم …
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده
خیلی وقته ابری پرپر نشده
دل آسمون سبک تر نشده
مه سرد رو تن پنجره ها
مثل بغض توی سینه ی منه
ابر چشمام پر اشکه ای خدا
وقتشه دوباره بارون بزنه
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بد جوری دلتنگ شده
بعد تو هیچ چیزی دوست داشتنی نیست
کوه غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم؟
همه حرفها که آخه گفتنی نیست
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده
قلبم از دوری تو بدجوری دلتنگ شده
زیر باران بیا قدم بزنیم
حرف نشنیده ای به هم بزنیم
نو بگوییم و نو بیندیشیم
عادت کهنه را به هم بزنیم
و ز باران، کمی بیاموزیم
که بباریم و حرف کم بزنیم
کم بباریم اگر، ولی همه جا
عالمی را به چهره نم بزنیم
سخن از عشق، خود به خود زیباست
سخن عاشقانه ای به هم بزنیم
قلم زندگی به دل است
زندگی را بیا رقم بزنیم
سالکم قطره ها در انتظار تواند
زیر باران بیا قدم بزنیم
وﻗﺘﻴﻜﻪ ﺗﻨﮓ ﻏﺮوب، ﺑﺎرون ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﻣﻲزﻧﻪ
ﻫـﻤـﻪ ﻏﺼـﻪﻫﺎی دﻧـﻴﺎ ﺗـﻮی ﺳﻴـﻨـﻪی ﻣـﻨﻪ
ﺗﻮی ﻗﻄﺮهﻫﺎی ﺑﺎرون، ﻣﻴـﺸﻜﻨﻪ ﺑﻐﺾ ﺻِﺪام
دﻳﮕﻪ ﻏﻴﺮ از ﻳﻪ دوﻧﻪ ﭘـﻨﺠﺮه ﻫﻴﭽﻲ ﻧﻤﻴﺨﻮام
ﭘﺸﺖ اﻳﻦ ﭘﻨﺠﺮه ﻣﻴﺸﻴﻨﻢ و آواز ﻣﻴﺨﻮﻧﻢ
ﻣﻨﺘﻈﺮ واﺳﻪ رﺳﻴﺪﻧﺖ ﺗﻮ ﺑﺎرون ﻣﻲﻣﻮﻧﻢ
زﻳـﺮ ﺑـﺎرون اﻧﺘﻈﺎرت رﻧﮓ ﺗـﺎزهای داره
ﻣﻨﻢ ﻋﺎﺷﻖﺗﺮم اﻧﮕﺎر، وﻗﺘﻲ ﺑﺎرون ﻣﻲﺑﺎره
ﺑﻌﻀﻲ وﻗﺘﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺎی ﺳﺮ روی ﺷﻮﻧﻢ ﻣﻴﺬاری
ﺗـﻤﻮم ﻏﺼـﻪﻫﺎ رو از دل ﻣـﻦ ﺑـﺮ ﻣـﻲداری
اﻣﺎ اﻳﻦ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﺧﻮاﺑﻪ، ﺧﻮاب ﭘﺸﺖ ﭘﻨﺠﺮه
وﻗﺖ ﺑـﻴﺪاری ﺑـﺎزم ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
ﻏﻢ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ﺗﻮ ﺣﻨﺠﺮه
باران ببار …
بگذار اشک هایم غریب نباشند …
دلم به عظمت باران برایت دلتنگی میکند… ؛
امروز عجیب؛
بی واژه؛
بی حصار… ؛
می خواهمت…
دمش گرم ، باران را میگویم ، به شانه ام زد و گفت :
خسته شدی ، امروز تو استراحت کن ، من به جایت می بارم . . .
پشت پنجره نشسته ام و باران میبارد …
ناودانی چشمانم سرازیر شده است !
دل من کلبه بارانی است و تو آن باران بی اجازه ای که ناگهان در احساس من چکه می کنی …
وقتی به هوای دیدنت قلب ابرها هم تند تند میتپد …
یاد تو مثل چیزی شبیه یک قطره باران بر لب های خشک و ترک خورد ام لیز میخورد …
تنها ادامه میدهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار . . .
با ابرها چه غصهی پنهانیست؟
این عصرِ چندشنبهی بارانیست؟
وقتی که میبُریم مدام از هم
این عشق نیست ، چاقوی زنجانیست !
حکمت باران در این ایام می دانی که چیست ؟
آب و جارو میشود بهر محرم کوچه ها . . .
السلام علیک یا اباعبدالله
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای
آهسته می تراود از این غم ، ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه ، خدایا ، بهانه ای . . .
به باران دل نبند
که هر چهار فصل دیوانهات خواهد کرد
اگر ببارد ، از شوق
اگر نبارد ، از دلتنگی . . .
من از تمام آسمان یک باران را میخواهم
از تمام زمین یک خیابان را
و از تمام تو
یک دست که قفل شود در دست من . . .
“پاییز” مرا عاشق میکند
“باران” عاشق تر
حالا تو بگو
این “باران پاییزی” با من چه میکند . . . ؟
ترنم باران را نصار چشمانت میکنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم و دست نوازشم را
به موهایت هدیه میکنم ، که تا عمر داری مرا از خاطر نبری . . .
باران میبارد ، به حرمت کداممان نمیدانم
من همین قدرمیدانم ، باران صدای پای اجابت است
خدا با همه جبروتش ، دارد ناز میخرد ، نیاز کن . . .
باران که میبارد
دلم برایت تنگ تر می شود
راه می افـتم
بدون ِ چتر ، من بـغض می کنم ، آسمان گـریـه . . .
گاهی آنقدر بی تابم
که استعاره از باران می شوم
گوش کن پنجره ها
وقتی دلتنگ می شوند
نام مرا فریاد می زنند …
((محمد شیرین زاده))
خودم را
جایی گم کرده ام
شاید کنار خاطره تو
در کوچه ی باران
شاید لب یک پنجره
و یا شاید
در خیابانی که
میدانی را دور می زند و
به خانه تو می رسد …
دستم را روی سینه ام می گذارم
اما
از ضربان قلب ام خبری نیست !
((محمد شیرین زاده))
وقتی باران به صدا درمی آید…
آیا تا کنون به بارش باران فکر کرده ایم ؟
باران که می بارد ، بعضی ها دلشان می گیرد وخیلی ها شاعر می شوند. آخر تازه یادشان می افتد که احساسات فطری پاک و زلالی هم هست که در لابه لای افکار مادّی و تکراری روزمره ، فراموشش کرده بودند.
وقتی باران می آید، دیگر، مردم ، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی است.هر که را می بینی با عجله به سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود که انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند.
سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل ، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر آنها را سوار می کنند. یعنی باران ، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند.
باران که می بارد، مردم صمیمی تر ، متحدتر و فداکارتر می شوند. چرا که خیلی ها را می شود دید که یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند.
باران ، زمین را پاک می سازد ، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند!
وقتی باران بر خاک ، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد ، حیات ، جان می گیرد و همه به تداوم زندگیشان امیدوارتر می شوند و ممکن است برای یک بار هم که شده صاحب باران را شکر گویند.
در بارش باران عدالت را هم می توان دید. چرا که قطره ها ، در همهء محله های یک شهر و یا بر بام همهء خانه های یک محله ، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند.
وقتی که باران میآید، گاهی سالهای کودکی ، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «باران آمد ، آن مرد ، در باران آمد » در ذهنها رژه می روند و آن وقت تازه یادمان می افتد که آن مرد ، در باران نیامد. پس می شود کمی هم برای آمدن او (روحی فداه) دعا کرد.
باران ، سرشار از خیر و برکت است و آن باران نیز، آن باران سرنوشت سازی که از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می نشیند و سبب می شود که بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم. زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.
قطره های اشک می توانند بغض سنگین تاریخ معصومان مظلوم را نیز بشکنند و آموزه های بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سینه ها زنده و بالنده نگهدارند. چرا که حسین علیه السّلام بیش و پیش از آن که تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند.
پس ای باران عزیز! ما را تنها نگذار.
وای ؛ باران باران
شیشه ی پنجره را بَاران شست.
از دل من اما ،
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ ،
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ.
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران باران
پرمرغان نگاهم را شست.
«حمید مصدق»
کاش بارانی ببارد قلبها را تر کند
بگذرد از هفت بند ما صدا را تر کند
قطره قطره رقص گیرد روی چتر لحظه ها
رشته رشته مویرگهای هوا را تر کند
بشکند در هم طلسم کهنه ی این باغ را
شاخه های خشک بی بار دعا را تر کند
مثل طوفان بزرگ نوح در صبحی شگفت
سرزمین سینه ها تا نا کجا را تر کند
چترها تان را ببندید ای به ساحل مانده ها
شاید این باران که می بارد شما را تر کند
شعر: دیشب باران قرار با پنجره داشت
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک، چک چک… چکار با پنجره داشت؟
می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های تازه تر
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد.
یک حس عجیب ، یک غزل ، بارانی
غمهای بزرگ یک بغل ، بارانی
هر روز به روی ریل بی تابی ها
درگیر هزار و یک شتل ، بارانی
از کودکیش چقدر دور است اما
عاشق شدنش چه بی محل ، بارانی
ای کوچه ی خاطرات ، من هم بازی
گرگم به هوا ، اتل متل ، بارانی
یک ظهر صدای شیشه ی همسایه
با شیطنت حسن کچل ، بارانی
بعد از گذر تمام آنها امروز
آلوده به ذهن مبتذل ، بارانی
شعر / فصل باران
چتر سفید و قرمز
زرد و بنفش و آبی
مثل شکوفه های
سیب و به وگلابی
روی سربچه هاست
تو راه کودکستان
تو فصل پاییز شده
مدرسه ها گلستان
بارون میاد جَرجَر
تو کوچه و خیابون
شر شر آب می خونه
رسیده فصل بارون
وقتی بارون می*یاد خیس می*شن آجرا تو کوچه*ها
می*پیچه توی کوچه خیال ما، بوی خاطره*ها
خدای بارون تو آسمون، درست می*کنه رنگین*کمون
کبوترها بال و پرزنون پرمی*کشن سوی آسمون
خدای بارون تو آسمون درست می*کنه رنگین*کمون
همه اینو می دونن
که بارون
همه چیز و کسمه
آدمی و بختشه
حالا دیگه وقتشه
که جوجه ها را بشمارم
چی دارم چی ندارم
بقاله برادرم
می رسونه به سرم
آخر پاییزه
حسابا لبریزه
یک و دو ! هوشم پرید
یه سیاه و یه سفید
جا جا جا
شکر خدا
شب و روزم بسمه
و رسالت من این خواهد بود
تا دو استکان چای داغ را
از میان دویست جنگ خونین
به سلامت بگذرانم
تا در شبی بارانی
آن ها را
با خدای خویش
چشم در چشم هم نوش کنیم
شب تا سحر من بودم و لالای باران
اما نمی دانم چرا خوابم نمی برد
غوغای پندار نمی بردم
غوغای پندارم نمی مرد
غمگین و دلسرد
روحم همه رنج
جان همه درد
آهنگ باران دیو اندوه مرا بیدار می کرد
چشمان تبدارم نمی خفت
افسانه گوی ناودان باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
سر می کشید از بام و از در
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
گه پای می کوبید روی دامن
کوه
گه دست می افشاند روی سینه دشت
آسوده می رقصید و می خندید و میگشت
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه می گفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
سی سال از عمرت گذشته است
زنگار غم بر رخسارت نشسته است
خار ندامت در دل تنگت
شکسته است
خود را چنین آسان چرا کردی فراموش
تنهای تنها
خاموش خاموش
دیگر نمی نالی بدان شیرین زبانی
دیگر نمی گویی حدیث مهربانی
دیگر نمی خوانی سرودی جاودانی
دست زمان نای تو بسته است
روح تو خسته است
تارت گسسته است
این دل که می لرزد میان سینه تو
این دل که دریای وفا و مهربانی است
این دل که جز با مهربانی آشنا نیست
این دل دل تو دشمن تست
زهرش شراب جام رگهای تن تست
این مهربانی ها هلاکت میکند از دل حذر کن
از دل حذر کن
از این محبت های بی حاصل حذر کن
مهر زن و فرزند را از دل بدر کن
یا درکنار زندگی ترک
هنر کن
یا با هنر از زندگی صرف نظر کن
شب تا سحر من بودم و لالای باران
افسانه گوی ناودان افسانه میگفت
پا روی دل بگذار و بگذر
بگذار و بگذر
یک شب اگر دستت در آغوش کتاب است
زن را سخن از نان و آب است
طفل تو بر دوش تو خواب است
این زندگی رنج و عذاب است
جان
تو افسرد
جسم تو فرسود
روح تو پژمرد
آخر پرو بالی بزن بشکن قفس را
آزاد باش این یک نفس را
از این ملال آباد جانفرسا سفر کن
پرواز کن
پرواز کن
از تنگنای این تباهی ها گذر کن
از چار دیوار ملال خود بپرهیز
آفاق را آغوش بر روی تو باز است
دستی
برافشان
شوری برانگیز
در دامن آزادی و شادی بیاویز
از این نسیم نیمه شب درسی بیاموز
وز طبع خود هر لحظه خورشیدی برافروز
اندوه بر اندوه افزودن روا نیست
دنیا همین یک ذره جا نیست
سر زیر بال خود مبر بگذار و بگذر
پا روی دل بگذار و بگذر
شب تا سحر من بودم و لالای
باران
چشمان تبدار نمی خفت
او همچنان افسانه می گفت
آزاد و وحشی باد شبگرد
از بوی میخک های باران خورده سرمست
گاهی صدای بوسه اش می آمد از باغ
گاهی شراب خنده اش در کوچه می ریخت
آسوده می خندید و می رقصید و می گشت
همه چیز گاه اگر کمی تیره می نماید …..
باز روشن می شود زود
تنها فراموش مکن
این حقیقتی است
بارانی باید
تا که رنگین کمانی بر آید
و لیمو هایی ترش
تا که شربتی گوارا فراهم شود
و گاه روزهایی در زحمت تا که از ما انسانهایی تواناتر بسازد
خورشید دوباره خواهد درخشید
زود خواهی دید
اشک سحر زداید از لوح دل سیاهی
خرم کند چمن را باران صبحگاهی
عمری ز مهرت ای مه شب تا سحر نخفتم
دعوی ز دیده من و ز اختران گواهی
آخرین برگ سفر نامه ی باران این است
که زمین چرکین است
شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی
ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست
در باغ لاله روید و در شوره زار خس
آه، باران
ریشه در اعماق اقیانوس دارد – شاید –
این گیسو پریشان کرده
بید وحشی باران.
یا، نه، دریایی است گویی، واژگونه، بر فراز شهر،
شهر سوگواران.
هر زمانی که فرو می بارد از حد بیش
ریشه در من می دواند پرسشی پیگیر، با تشویش:
رنگ این شب های وحشت را
تواند شست آیا از دل یاران؟
چشم ها و چشمه ها خشک اند.
روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ،
همچنان که نام ها در ننگ!
هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد.
آه، باران،
ای امید جان بیداران!
بر پلیدی ها – که ما عمری است در گرداب آن غرقیم –
آیا، چیره خواهی شد؟
چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید
واژه را باید شست .
واژه باید خود باد، واژه باید خود باران باشد
چتر را باید بست،
زیر باران باید رفت .
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد .
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت .
دوست را، زیر باران باید جست .
زیر باران باید با زن خوابید .
زیر باران باید بازی کرد .
زیر باران باید چیز نوشت، حرف زد. نیلوفر کاشت، زندگی تر شدن پی درپی،
زندگی آب تنی کردن در حوضچه ” اکنون” است .
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
ببار ای ابر بهار
با دلُم به هوای زلف یار
داد و بیداد از این روزگار
ماهُ دادن به شبهای تار ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
دلا خون شو خون ببار
بر کوه و دشت و هامون ببار
به سرخی لبای سرخ یار
به یاد عاشقای این دیار
به داغ عاشقای بی مزار ای بارون
ببار ای بارون ببار
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
با دلُم گریه کن، خون ببار
در شبای تیره چون زلف یار
بهر لیلی چو مجنون ببار ای بارون
ای که بوی باران شکفته در هوایت
یاد از آن بهاران که شد خزان به پایت
شد خزان به پایت بهار باور من
سایه بان مهرت نمانده بر سر من
جز غمت ندارم به حال دل گواهی
ای که نور چشمم در این شب سیاهی
چشم من به راهت همیشه تا بیایی
باغ من، بهارم، بهشت من کجایی
جان من کجایی، کجایی، که بی تو دل شکسته ام
سر به زانوی غم نهادم به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا
مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا
ای گل آشنا، بی قرارم… بیا
وای از این غم جدایی
وای از این غم جدایی
من نمیگویم درین عالم
گرم پو، تابنده، هستی بخش
چون خورشید باش
تا توانی،
پاک، روشن،
مثل باران،
مثل مروارید باش
سایه ها زیر درختان در غروب سبز می گریند
شاخه ها چشم انتظار سرگذشت ابر
و آسمان چون من غبار آلود دلگیری
باد بوی خاک باران خورده می آرد
سبزه ها در رهگذر شب پریشانند
آه کنون بر کدامین دشت می بارد
باغ حسرتناک بارانی ست
چون دل من در هوای گریه سیری
باران، قصیده واری،
– غمناک –
آغاز کرده بود.
می خواند و باز می خواند،
بغض هزار ساله ی درونش را
انگار می گشود
اندوه زاست زاری خاموش!
ناگفتنی است…
این همه غم؟!
ناشنیدنی است!
پرسیدم این نوای حزین در عزای کیست؟
گفتند: اگر تو نیز،
از اوج بنگری
خواهی هزار بار از اوج تلخ تر گریست!
بگو به باران
ببارد امشب
بشوید از رخ
غبار این کوچه باغها را
که در زلالش
سحر بجوید
ز بیکرانها
حضور ما را
به جستجوى کرانههایى
که راه برگشت از آن ندانیم
من و تو بیدار
و محو دیدار
سبک تر از ماهتاب
و از خواب
روانه در شط نور و نرما
ترانهاى بر لبان بادیم
به تن همه شرم و شوخ ماندن
به جان جویان
روان پویان بامدادیم
ندانم از دور و دوردستان
نسیم لرزان بال مرغى است
و یا پیام از ستارهاى دور
که مىکشاند
بدان دیاران
تمام بود و نبود ما را
درین خموشى و پردهپوشى
به گوش آفاق مىرساند
طنین شوق و سرود ما را
چه شعرهایى که واژههاى برهنه امشب
نوشته بر خاک و خون و خارا
چه زاد راهى به از رهایى
شبى چنان سرخوش و گوارا!
درین شب پاى مانده در قیر
ستاره سنگین و پا به زنجیر
کرانه لرزان در ابر خونین
تو دانى آرى
تو دانى آرى
دلم ازین تنگنا گرفته
بهانه بهر خدا گرفته
بگو به باران
ببارد امشب
بشوید از رخ
غبار این کوچه باغها را
که از زلالش سحر بجوید،
ز بیکرانها،
حضور ما را.
آهسته می تراود از این غم ترانه ای
باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست
دارم هوای گریه خدایا بهانه ای !
باران بهار برگ پیغام تو بود
یا نامه ای از کبوتر بام تو بود
هر قطره حکایتی شگرف از لب تو
هر دانه برف حرفی از نام تو بود
باران! باران! دوباره باران! باران
باران! باران! ستاره باران! باران!
ای کاش تمام شعرها حرف تو بود
باران! باران! بهار! باران! باران!
دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز به گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چکار با پنجره داشت؟
پنجره ی باران خورده ات را باز کن
چند سطر پس از باران
چشمهایم را ببین که هوایت دیوانه شان کرده
دلم برایت تنگ است . . .
بغض هایم را به آسمان ، سپرده ام
خدا به خیر کند باران امشب را . . . !
دیـر آمدی بـاران
دیـــــر
من در جــایـــی
در حجـــم نبــودن کســی خشکیـــدم . . .
باران که می بارد تمام کوچه های شهر پر از فریاد من است
که می گویم : من تنها نیستم ، تنها منتظرم . . .
حسن باران این است ، که تبسّم دارد
گرد غم از همه چیز ، از همه جا می گیرد
همه جا بر همه کَس می بارد
و تعلق دارد به جهانی از عشق . . .
مثل باران های بی اجازه
وقت و بی وقت
درهوایم پراکنده ای
و من
بی هوا
ناگهان خیسم از تو !
باران همیشه می بارد ، اما مردم ستاره را بیشتر دوست دارند
نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن . . .
عاشقانه برای همسرم,متن عاشقانه برای همسرم,عاشقانه هایی برای همسرم,جملات عاشقانه برای همسرم,عاشقانه ای برای همسرم,پیامک عاشقانه برای همسرم,عاشقانه ها برای همسرم,نامه عاشقانه برای همسرم,متنی عاشقانه برای همسرم,جمله عاشقانه برای همسرم,عاشقانه برای همسر,پیامک عاشقانه برای همسر,شعر عاشقانه برای همسر,لالایی عاشقانه برای همسر,نامه عاشقانه برای همسر,شعرهای عاشقانه برای همسر,پیامک عاشقانه برای همسر عزیزم,پیامک عاشقانه برای همسر خود,پیامک عاشقانه برای همسر93,پیامک عاشقانه برای همسران,پیامک عاشقانه برای همسر 94,پیامک عاشقانه برای همسر92,اس.ام اس عاشقانه برای همسر خود,اس ام اس عاشقانه برای همسران,شعر عاشقانه برای همسر مهربانم,شعر عاشقانه برای همسر عزیزم,شعر عاشقانه برای همسرت,شعرهای عاشقانه برای همسرم,شعری عاشقانه برای همسر,شعر عاشقی برای همسر,اشعار عاشقانه برای همسر,اشعار عاشقانه برای همسرم,شعر عاشقانه کوتاه برای همسر,لالایی های عاشقانه برای همسر,لالایی عاشقانه برای همسر,لالایی عاشقانه برای شوهر,عاشقانه هایی برای همسر,وبلاگ عاشقانه هایی برای همسرم,عاشقانه هایی برای شوهرم,عاشقانه هایی برای همسرم,سایت عاشقانه هایی برای همسرم,عاشقانه هایی برای تولد همسرم,عاشقانه هایی به همسرم,عاشقانه هایی با همسرم,جملات عاشقانه برای همسرمان,جملاتی عاشقانه برای همسرم,جملات عاشقانه برای همسر,جملات عاشقانه برای همسر عزیزم,جملات عاشقانه برای همسر اینده,جملات عاشقانه برای همسر 94,زیباترین جملات عاشقانه برای همسرم,جملات کوتاه عاشقانه برای همسرم,جملات عاشقانه برای تولد همسرم,نامه ای عاشقانه برای همسرم,نامه های عاشقانه برای همسرم,نوشتن نامه عاشقانه برای همسر,متن نامه عاشقانه برای همسر,نامه عاشقانه برای تولد همسر,نامه ای عاشقانه برای همسر,نامه عاشقانه برای تولد همسرم,نامه ی عاشقانه برای همسرم,شعری عاشقانه برای همسرم,شعرهای کوتاه عاشقانه برای همسر,شعرهای عاشقانه برای تولد همسر,شعرهای عاشقانه زیبا برای همسر,زیباترین شعرهای عاشقانه برای همسر,عاشقانه ای برای همسر,عاشقانه ای برای شوهرم,جمله ای عاشقانه برای همسرم,عاشقانه ای برای همسرم,عاشقانه ای به همسرم,عاشقانه ای برای همسر عزیزم,عاشقانه ای برای تولد همسرم,عاشقانه ای برا همسرم
به خودم می بالم که در این عصر یخی
همسری دارم که دلش آینه ی خورشید است
گویند باغبان عمری طولانی دارد
چون با گل سر و کار دارد
ولی من عمر طولانی تر از باغبان دارم
چون همسری زیباتر از گل دارم
خورشید را باور دارم
حتی اگر امروز درخشش را نبینم
عشق را باور دارم
حتی اگر ذره ای به چشم اید
او را باور دارم
حتی اگر همینک صدایش را نشنوم
شبی بود برفی
هوا سرد بود و کولاک
بهانه ای برای با هم بودن!
زیر چترم تا پایان کوچه همراه شدی
کاش هوا همیشه سرد و برفی باشه
تا من و تو بهانه ای برای با هم بودن داشته باشیم!
یاد و خاطرت از دلم نرفت
چشمای تو هیچ وقت از یادم نرفت
یاد عشقت مونده تو قلب من…
کلی می جنگن با هم تا اسیر بگیرن
ما نجنگیده اسیرتیم با وفا
پیامک میدهم اکنون برایت
به قربان دو چشمان سیاهت
بده اس ام اسی تا شاد گردم
دلم کرده کنون خیلی هوایت
بسوزد خانه لیلی و مجنون که
رسم عاشقی در عالم انداخت
اگر لیلی به مجنون داده می شد
دل هیچ عاشقی رسوا نمی شد
کمر بسته ام به خودکشی بیخیـــال هم نمی شوم …
هم دست اند با من این سیگارهای تلخ و این لحظه های تنهایی و این خاطرات تلخ
یک سنگ کافی است برای شکستن شیشه
یک جمله کافی است برای شکستن قلب
یک بیت کافی است برای عاشق شدن
و یک دوست کافی است برای تمام زندگی
میگن نارنگی چون پوستش زود کنده میشه
نارنگیتیم هلو
عشق یعنی اختیار بدی که نابودت کنند
ولی اعتماد کنی که این کار را نمی کنند
بسیار تماشایی و آراسته ای
از رونق ماه آسمان کاسته ای
انگار نه انگار که ما را دیدی
از روی کدام دنده بر خاسته ای ؟
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست
نمی آیی ؟
با هر قدمی که دور شدی روحم خراشی خورد
حالا با هر نسیمی درونم می سوزد
چقدر سخته
تو دنیا هیچ چیز غیر قابل توضیح تر از این اتفاق نیست
که آنکه من بزرگش کردم
کوچکم کرد !
تو مرا میفهمی
من تو را میخوانم
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
و تو هم میدانی
تا ابد در دل من میمانی…
برای تویی که تنهایی هایم پر از یاد توست…
برای تویی که قلبم منزلگه عـــشـــق توست …
برای تویی که احسا سم از آن وجود نازنین توست …
برای تویی که تمام هستی ام در عشق تو غرق شد…
برای تویی که مرا مجذوب قلب ناز و احساس پاک خود کردی…
برای تویی که هر لحظه دوری ات برایم مثل یک قرن است…
برای تویی که قلبت پـا ک است …
برای تویی که عـشقت معنای بودنم است…
برای تویی که آرزوهایت آرزویم است…
هرقدر رفاقت بکنم می ارزی
اظهار صداقت بکنم می ارزی
آنقدر عزیزی تو برایم ای دوست
صدبار که یادت بکنم می ارزی
زندگی می کنم و برایش دلیل هم دارم
دوست داشتن تــــــــــــــــــــــو …
مهربانم
به اندازه آسمانی بی کران و دریایی زلال تو را تقدیس می کنم
و کلام آبی رنگت را بر خانه دلم می نگارم
و تنها واژه محبتم از آن توست
دیگر نسبت به هم بیگانه نیستیم
احساسمان، آرزوهایمان و نگاهمان با هم گره می خورد
من تو را در قصه های شیرین عاشقانه ام جا داده ام
اکنون، فصلی سبز را با هم آغاز می کنیم
فصل خوش شکفتن، فصلی پر از احساس ، همدلی و دلدادگی
پنجره های زندگی مان را به روی امید و شادی باز خواهیم کرد
و ترانه خوش آهنگ صمیمیت را با هم خواهیم خواند
گل هایی از مهربانی و خوشبختی در باغچه دلمان خواهیم کاشت
تا بعد از این صداقت مان
صدای زلال خوشبختی ما را به افق های دور دست برساند
من همیشه
از میان هزاران واژه برای تو
دوستت دارم را انتخاب می کنم.
وقتی دو قلب برای یکدیگر بتپد،
هیچ فاصله ای دور نیست،
هیچ زمانی زیاد نیست
و هیچ عشق دیگری
نمی تواند آن دو را از هم دور کند.
محـــــــکم ترین برهـــــان عــــــشق، اعتـــــــــماد است..
“دوستت دارم” هایت را به کسی نگو
نگه دار برای خودم
من جانم را
برای شنیدنش
کنار گذاشته ام . . .
من هر روز بیش از پیش به این راز پی میبرم
که تو خلق شده ای برای من
تا زیباترین زندگی را برایم بسازی
عزیزم از صمیم قلبم سالروز عقد زندگی مشترکمان را
لحظاتی در زندگی وجود دارند که
آنقدر دلتنگ کسی می شوید که
فقط می خواهید او را از رویایتان
بر چینید و در واقعیت درآغوش بکشید
هنوز هم نمی دانم اینجا چه فصلیست
که من کال ماندم و به تو نمی رسم
چون خیالت همه شب مونس و دمساز من است
شرم دارم که شکایت کنم از تنهایی
ماه من
نماز آیات می خوانم
وقتی گرفته ای …
خداوند پرسید : می خوری یا می بری ؟
گفتم می خورم ، اما افسوس که نمی دانستم لذت ها را می برند
و غصه ها را می خورند
بادی بذر تـو را در دلـــم انداخـــت و ُ رفــت
من مانـــده ام و ُ این ریشــه ی قطــور دلــدادگی
و هـــزار جــوانه ی شــکفته از یـادَت
راه کـه میروی عقـب میمــانـم …
نـه بــرای اینکــه نخواهـم با تو هم قــــدم باشـم …
میخواهـم پا جـــای پاهــایــت بگـــذارم …
میخواهـم رد پــایــت را هــیچ خــیابــانی در آغوش نکشـَـد …!!!
تــو تمـامـا” برای منی
خدایم را دوست دارم و با وفاتر از او سراغ ندارم
به رسم همین وفاداریست که کسانی را که دوست دارم به او می سپارم
من از قبل “باخته” بودم
“مچ انداختن”
بهانه ای بود؛
برای گرفتن دوباره ی “دست تو”
از تمام دار دنیا
تنها یک چیز دارم : دوستت !
هیچ رویایی به پای بیداریم با تو نمیرسد
خواب ها فقط خودشان را اذیت می کنند !
خوبان را باید روی چشم ها گذاشت …
کجایی ؟! چشم هایم بهانه ات را گرفته اند !
فانوس شب وداع ، با هر سوسو
می گفت که آن کوچه ی رویایی کو
او بود و کمی شعر و هوایی ابری
امروز نه ابریست ، نه شعریست ، نه او
شمردن ستاره ها سخت نیست
اگر تو بگویی به اندازه ی ستاره های آسمان دوستم داری …
کارگر خسته ای سکه ای از جیب کت کهنه اش درآورد تا صدقه دهد
ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد
صدقه عمر را زیاد می کند
آنقدر دوستت دارم که
پروانه ها گیج می شوند
گل ها تعجب می کنند
اندازه ی یه سر کبریت دلم برایت تنگ شده
کوچیکه ولی دنیا رو به آتیش می کشه
تو که باشی بس است …
مگر من جز “نفس” چه میخواهم ؟
احتیاجی به تسبیح نیست
دستانت را که به من بدهی با انگشتانت ذکر “دوست داشتن” می دهم !
از تو دور بودن پر توقعم کرده …
حالا دیگر تمام تو را میخواهم تا بشوم ثروتمند ترین فرد روى زمین !
مرخصی ندارد
حتی وقت استراحت ندارد
حقوق و مزایا ندارد
بیمه ندارد
ترفیع و پست و مقام ندارد
استعفا یا اخراج شدن ندارد
بازنشستگی و از کار افتادگی هم ندارد
با این حال دوست داشتنی ترین شغل دنیاست ، عاشق تو بودن !
من قصه تو را تا ابد اینگونه آغاز میکنم :
یکی بود
هنوزم هست
خدایا همیشه باشد …
باران بهانه ی آسمان است
وقتی دلش برای تو تنگ می شود !
و مهربانیت از دور چه عجیب نزدیک است
حس میکنم جغرافیا ، دروغ تاریخ است …
به عشقت تا ته دنیا ، به جنگ هر کسی میرم
چه تقدیری از این بهتر ، که از عشق تو میمیرم ؟
هیچ جزر و مدی نمی تواند آشفته ام کند
وقتی سرم روی سینه تو بالا و پایین می رود !
بگذارید انشا بنویسم …
موضوع : علم بهتر است یا ثروت ؟
به نام خدا
هیچکدام ، فقط و فقط خود تو !
کل دنیا هم بگویند دوستم دارند فایده ندارد
اما دوستت دارم های تـــــــــــــو چه غوغایی می کند ؟!
بیا با هم رفت و آمد نکنیم !
مثلا وقتی می آیی نرو …
زندگی یعنی
همین که تو باشی و من دیوانه وار دوستت بدارم !
صندلیت را کنار صندلیم بگذار !
همنشینی با تو یعنی تعطیلی رسمی تمام دردها …
با تو می شود هر روز یک عمر زندگی کرد
و در فردای چشمانت باز به دنیا آمد !
دلبندم …
من دلم فقط روی دل تو بند می شود !
دوست داشتنت بزرگترین نعمت دنیاست
مرا شاد میکند و لبخند را به دنیایم هدیه میکند
حتی این روزها گاهی پرواز میکنم
من این دوست داشتن را بیشتر از هر چیز در این دنیا دوست دارم …
به دلم نشستی ولی دو زانو !
معذب نباش ، برو عقب قشنگ تکیه بده
پاهاتم دراز کن ، این دل فقط جای توئه …
آنقدر که بودن تو را می خواهم ، بودن خود را نمی خواهم
چقدر زیباست این عشق ؛ محو تو شدن را دوست دارم
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
حضورت ، صدایت ، نفس هایت
و گرمی دستانت بهاری میکند سرزمین مرا …
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن هزار بار تمرین کنم !
در میان گلها عطر یادت را می بویم …
آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی !
به سرت روسری آبی و صورت چون ماه …
آسمانی تر از این عشق چه دارد دنیا ؟
سجاد شهیدی
تمام زندگیم را
فدای “میمی”میکنم که آخر نامم میگذاری…!
فاطمه یوسفوند
چه دروغ بزرگیست که اینجا شهر پر جمعیتی ست!
تو که نیستی
اینجا هم خالی از آدم است…
لاله صاحبدل
بعضی ها خیال می کنند
دوست داشتن
ساده است
خیال می کنند
باید همه چیز خوب باشد
تا بتوانند کسی را عاشقانه دوست داشته باشند
اما…
من می گویم
دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم
دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهای ابری و طوفانی
دوستش داشتی
شــــــــــاهکار کرده ای
پـس کـی تـمــام میـشـود…
شـبـهـــایی کــه دور از تــو
بــا خـیـال چشمـانت
تــا سـحــر چـشم بـر هـم نـمی گـذارم…
حـسـرت بودن در آغـوشت
دیـوانــه ام میکـنــد…
به دلم افتاده است که به یاد من نشسته ای امشب…
پلک هایت سنگین خوابند اما هنوز آنها را بر روی هم نگذاشته ای…
به دلم افتاده است که دلت هوای مرا کرده
و در میان خاطرهامان به دنبال من میگردد امشب …
امشب و هر شب یک دل سیر از بغضت خالی میشوم…
عکست را آغوش میگیرم، وای که چقدر جایت خالی است در کنارم…
دست خودم نیست اگر دستم از تو می نویسد…
اگر دلتنگم و چشمانم
هر شب از یاد تو خیسند…
“دوستت دارم”…
با تو بودن برایم بهترین لحظات زندگی است
ومن وجود پر مهر و سرشار از عشق تو
را در کاشانه قلبم به وضوح میبینم
ومی دانم با تو میشود به خدا رسید
سالگرد ازدواجمان مبارک بر هر دومان…
سال پیش زیبا ترین عروس دنیا از آن من شد که تا ابد در قلبم زیباترین خواهد ماند
سالروز بهترین روز زندگی ام بر هر دومون مبارک
… سال از پیوندمان گذشت
ای کاش گذر زمان در دستم بود تا لحظه های با تو بودن را آنقدر طولانی میکردم
که برای بی تو بودنم وقتی نمیماند
هروز با شوق دیدنت چشم میگشایم و وقتی تو را در کنارم میبینم دوست دارم بارها و بارها در برابر معبود زانو بزنم و سجده شکر کنم که چون تویی را به من هدیه داد
سالروز آغاز با هم بودمان مبارک
از وقتی با همیم روزها و روزها گذشته چه تلخ چه شیرین معبود را شاکرم که در تلخیها کنارم بودی و در شادیها را به کامم شیرین تر کردی
عزیز لحظه های بیقراریم
سالگرد ازدواجمان مبارک
با عشق تو
بی نیازم
از هرچه که هست .
و با عشق تو
چاره سازم
هر آنچه که نیست
سالگرد ازدواجمان مبارک
در دفتر خاطرات زندگی ام تنها شیرینی که تلخیها ها را از بین برده وجود نازنینت در روزمرگی هایم است
هر روز بیشتر از دیروز دوستت دارم سالگرد ازدواجمون مبارک
تعبیر خواب کلید,تعبیر خواب کلید طلایی,تعبیر خواب کلید دادن,تعبیر خواب کلید گرفتن از مرده,تعبیر خواب کلید و در,تعبیر خواب کلید دادن به مرده,تعبیر خواب کلید قفل,تعبیر خواب کلید آهنی,تعبیر خواب کلید سفید,تعبیر خواب کلید ماشین,تعبیر خواب کلید طلایی,تعبیر خواب کلید دادن مرده,تعبیر خواب دادن کلید,تعبیر خواب کلید گرفتن,تعبیر خواب کلید گرفتن,تعبیر خواب امانت دادن کلید,تعبیر کلید دادن در خواب,تعبیر خواب کلید در,تعبیر خواب کلید در دست,تعبیر خواب کلید در دست داشتن,تعبیر خواب شکستن کلید در قفل,تعبیر قفل و کلید در خواب,تعبیر دیدن قفل و کلید در خواب,تعبیر خواب کلید و قفل,تعبیر خواب قفل با کلید,تعبیر خواب سوئیچ ماشین,تعبیر خواب دیدن کلید ماشین
خواب کلید یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم کلید در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب کلید می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب کلید را مطالعه نمایید و متوجه شوید کلید چه تعبیری دارد
تعبیر خواب کلید هشت چیز است
مژده وبشارت – فرج ونجات ازغم – شفا از بیماری – یافتن مراد – قوت و نیرومندی دین – گذاردن و برآورده شدن حاجت – اجابت دعا – علم و دانش
تعبیر خواب کلید آهنی داشتن ، قوت است
تعبیر خواب کلید مسی و برنجی داشتن ، سخن گیرا است
تعبیر خواب کلید چوبی داشتن ، سود کمتر است
تعبیر خواب کلید نقره ای و طلا داشتن ، به دست آوردن مال است
تعبیر خواب کلید ، مردی است که بر دشمن پیروز می شود
تعبیر خواب کلید بسیار داشتن ، بزرگی است
تعبیر خواب با کلید نتوانی قفل را باز کنی ، طلاق زن است
تعبیر خواب با کلید قفل را باز کنی ، زن گرفتن است
تعبیر خواب کلید بزرگ داشتن ، قدرت انجام کارهای بزرگ است
تعبیر خواب کلید کوچک و قفل بزرگ ، ناتوانی شما در انجام کارهاست
تعبیر خواب قفل و کلید آشنا به طوری که در باز کردن قفل ناتوانید ، مشکلی است که نمی تواید حلش کنید
تعبیر خواب کلید ساز به شما کلید بدهد ، راه موفقیت باز می شود
تعبیر خواب کلید ساختن ، تدبیر حل مشکل است
تعبیر خواب شکستن کلید در قفل ، شکست در کاری ست
تعبیر خواب قفل کردن در با کلید ، پنهان کردن راز است
تعبیر خواب یافتن کلید ، شما از یک دام رهایی خواهید یافت
تعبیر خواب گم کردن کلید ، بگو مگو است
تعبیر خواب کلید را به همراه داشتن ، پس اندازهایتان به شما کمک بسیار خواهد کرد
تعبیر خواب باز کردن یک در بسته با کلید ، به شما مظنون خواهند شد
تعبیر خواب کلید ، اتفاقات غیرمنتظره است
تعبیر خواب گم کردن دسته کلید ، اتفاق نامطلوب است
تعبیر خواب پیدا کردن کلید ، تغییر شغل است
تعبیر خواب کلید شکسته ، جدایی از دیگران است
تعبیر خواب گم شدن کلید صندوق زیورآلات ، اختلاف با نامزد است
تعبیر خواب رودخانه,تعبیر خواب رودخانه خروشان,تعبیر خواب رودخانه یخ زده,تعبیر خواب رودخانه خشک,تعبیر خواب رودخانه و ماهی,تعبیر خواب رودخانه جاری,تعبیر خواب رودخانه یخ زده,تعبیر خواب رودخانه و دریا,تعبیر خواب رودخانه و جنگل,تعبیر خواب رودخانه وحشی,تعبیر خواب شنا در رودخانه خروشان,تعبیر خواب افتادن در رودخانه خروشان,تعبیر خواب رد شدن از رودخانه خروشان,تعبیر رودخانه خروشان در خواب,تعبیر دیدن رودخانه خروشان در خواب,تعبیر خواب رود یخ زده,تعبیر خواب رودخانه خشک شده,تعبیر خواب رودخانه خشکیده,تعبیر خواب رود خشک,تعبیر خواب خشک شدن رودخانه,تعبیر خواب خشک شدن اب رودخانه,تعبیر خواب دیدن رودخانه خشک,تعبیر خواب رودخانه و ماهی,تعبیر خواب رودخانه ماهی,تعبیر خواب رودخانه پر از ماهی,تعبیر خواب رودخانه زلال و ماهی,تعبیر خواب رود جاری,تعبیر خواب جاری شدن رودخانه
خواب رودخانه یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم رودخانه در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب رودخانه می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب رودخانه را مطالعه نمایید و متوجه شوید رودخانه چه تعبیری دارد
تعبیر خواب رودخانه 7 چیز است
حج – بزرگی و جاه – پادشاهی – نعمت – تجارت – ریاست – علم و پیروزی
تعبیر خواب آب دادن باغ و کشاورزی از جوی و رودخانه ، مال و رهایی از غم و اندوه است
تعبیر خواب رود بزرگ ، وزیر پادشاه است
تعبیر خواب رودخانه بزرگ ، زیاد شدن مال وزیر است
تعبیر خواب خوردن آب رودخانه ، هدیه از وزیر گرفتن است
تعبیر خواب آب رودخانه تیره و گندیده باشد ، بیماری است
تعبیر خواب دیدن آب سرد و خروشان رودخانه ، خدمت کردن به وزیر است
تعبیر خواب دیدن رودخانه خون آلود ، ریخته شدن خون زیاد است
تعبیر خواب خوردن آب خون آلود رودخانه ، طمع کردن در گرفتن چیزی از پادشاه است
تعبیر خواب آب رودخانه پاک و سفید ، ستایش وزیر توسط مردم است
تعبیر خواب آب رودخانه در زمین رفتن ، قحطی و بلا در آن سرزمین است
تعبیر خواب شستن خود در آب رودخانه ، از شر پادشاه و وزیر ایمن ماندن است
تعبیر خواب رودخانه بزرگ ، مردی بزرگوار است
تعبیر خواب رودخانه تیره ، غم و غصه است
تعبیر خواب غرق شدن در رودخانه ، رهایی از غم تا لحظه مرگ است
تعبیر خواب رود دجله ، خلیفه عراق است
تعبیر خواب رود گر ، پادشاه ارمنی است
تعبیر خواب رود نیل ،پادشاه خوارزم است
تعبیر خواب خوردن آب رودهای بالا ، خیر و منفعت از این پادشاهان است
تعبیر خواب آبتنی کردن در رودخانه ، سود و منفعت است
تعبیر خواب غرق شدن در آب رودخانه ، مرگ است
تعبیر خواب رودخانه صاف و روشن ، مردی کریم و بزرگوار است
تعبیر خواب رودخانه در زمین شما جاری بودن ، کرامت است
تعبیر خواب آب کدر و گل آلود رودخانه ، غم و اندوه است
تعبیر خواب در آب رودخانه غسل کردن ، رهایی از غم است
تعبیر خواب رودخانه با ماهیان زیاد ، خیلی خوب است
تعبیر خواب در یک رودخانه حمام کردن ، قدرت و شجاعت است
تعبیر خواب رودخانه عریض و زلال ، خوشبختی زیاد در آینده است
تعبیر خواب در رودخانه شنا کردن ، خوش شانسی است
تعبیر خواب افتادن و بوسیله رودخانه برده شدن ، شما شانس زیادی دارید
تعبیر خواب عبور کردن از رودخانه بوسیله شنا ، آرزوهای شما برآورده خواهند شد
تعبیر خواب رودخانه که از بستر خود خارج شود ، برنامه های شما به تعویق خواهد افتاد
تعبیر خواب زغال,تعبیر خواب زغال خاموش,تعبیر خواب زغال سرخ,تعبیر خواب زغال آتش,تعبیر خواب زغال داغ,تعبیر خواب زغال سیاه,تعبیر خواب زغال خوردن,تعبیر خواب زغال افروخته,تعبیر خواب خوردن زغال اخته,تعبیر خواب زغال سرخ,تعبیر خواب آتش ذغال,تعبیر خواب ذغال داغ,تعبیر خواب ذغال خوردن,تعبیر خوردن زغال در خواب,تعبیر خواب ذغال افروخته
خواب زغال یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم زغال در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب زغال می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب زغال را مطالعه نمایید و متوجه شوید زغال چه تعبیری دارد
تعبیر خواب زغال ، مال حرام است
تعبیر خواب زغال داشتن ، به دست آوردن مال حرام است
تعبیر خواب زغال بر آتش گذاشتن و آتش را شعله ور کردن ، معامله کردن با پادشاه است
تعبیر خواب با زغال سیاه شدن ، غم و اندوهی از سمت پادشاه است
تعبیر خواب زغال افروخته ، دلتنگی و زندگی فلاکت بار است
تعبیر خواب زغال در حال سوختن ، امید زیادی به زیاد شدن مالتان است
تعبیر خواب رقصیدن,تعبیر خواب رقصیدن با مرده,تعبیر خواب رقصیدن مرده,تعبیر خواب رقصیدن مرد,تعبیر خواب رقصیدن با لباس عروس,تعبیر خواب رقصیدن گروهی,تعبیر خواب رقصیدن دیگران,تعبیر خواب رقصیدن در مسجد,تعبیر خواب رقصیدن عروس,تعبیر خواب رقصیدن با مرد,تعبیر خواب رقص دو نفره,تعبیر خواب رقصیدن با مرده,تعبیر رقصیدن با مرده در خواب,تعبیر خواب رقص مرده با زنده,تعبیر خواب رقصیدن مرده,تعبیر خواب رقصیدن مرده در عروسی,تعبیر خواب رقصیدن مرده درخواب,تعبیر خواب رقص مرده,تعبیر خواب رقص مرده,تعبیر خواب رقصیدن مرده در خواب,تعبیر خواب رقص مرده در خواب,تعبیر خواب رقص و پایکوبی,تعبیر خواب رقص و پایکوبی,تعبیر خواب دیدن رقص و پایکوبی,تعبیر خواب رقص با مرده,تعبیر خواب رقصیدن مرده در خواب,تعبیر خواب مرده در حال رقص,تعبیر خواب رقص برای مرده,تعبیر خواب رقص کودکان,تعبیر خواب رقص کودک,تعبیر خواب دیدن رقصیدن مرده,تعبیر خواب رقصیدن برای مرده,تعبیر خواب رقصیدن زن مرده,تعبیر خواب مرده در حال رقصیدن,تعبیر دیدن رقصیدن مرده در خواب,تعبیر خواب رقص کردن,تعبیر خواب رقصیدن مرد,تعبیر خواب رقصیدن مردان,تعبیر خواب رقص مرد
خواب رقص یکی از خواب های معمول است.اگر شما هم رقص در خواب دیده اید و دنبال تعبیر خواب رقص می گردید می توانید در این مطلب براحتی تعبیرخواب رقص را مطالعه نمایید و متوجه شوید رقص چه تعبیری دارد
تعبیر خواب رقص و رقاص ، غم و اندوه و مصیبت است
تعبیر خواب رقص و آواز شنیدن ، سلامت و تندرستی است
تعبیر خواب رقص و پایکوبی غم و اندوه است
تعبیر خواب رقص می تواند بیماری باشد
تعبیر خواب رقص کردن مردان ، رهایی از زندان است
تعبیر خواب رقص برای زنان ، رسوایی است
تعبیر خواب رقص برای مردان ،دشمنی است
تعبیر خواب رقص برای صوفیان و کسانیکه رقص زیاد می کنند ، غم است
تعبیر خواب رقص اگر به معنای پای کوفتن باشد غم و اندوه است
تعبیر خواب رقص به معنای حرکت دادن دست ، طلب و خواسته است
تعبیر خواب رقص دسته جمعی ، غم و اندوه گروهی است
تعبیر خواب کسی برقصد و دیگران دست بزنند ، غم و اندوه شامل رقاص می شود و دست زنندگان نیز در غمش ناراحت می شوند
تعبیر خواب رقصیدن با حرکت دست ، نیازمند شدن به مردم است
تعبیر خواب رقصیدن با جست و خیز ، گرفتار غم و غصه شدن است
تعبیر خواب رقصیدن زن ، انگشت نما شدن است
تعبیر خواب معلم رقص ، شما از خوشگذرانی خوشتان میاید
تعبیر خواب رقصیدن در یک سالن خالی ، شادی است
تعبیر خواب رقصیدن در یک سالن زیبا ، رفتارتان سبکسرانه است
تعبیر خواب رقصیدن با یک فرد جذاب ، حسادت است
تعبیر خواب رقصیدن در میان یک عده ناشناس ، غم است
تعبیر خواب یادگیری رقص ، شما عاشق خواهید شد
تعبیر خواب افتادن در حین رقص ، احساسات خود را کنترل کنید
تعبیر خواب دیدن کودکان در حال رقص ، صاحب خانه شدن است
تعبیر خواب دیدن رقص سالمندان ، چشم اندازی بهتر در آینده است
تعبیر خواب رقص و پایکوبی کردن ، خوشبختی غیرمنتظره است